پنجشنبه, 01 آذر,1403 |

شهر با انصاف

توو شهر ما این شهر با انصاف

یه عده هستن ساکن کاخن

یه عده توو بیقوله ی نمدار

زندن ولی با مرگ سرشاخن

 

بابام یعنی مرد این خونه

بدجوری از دنیا دلش خونه

کاشکی یکی پیدا بشه چرخ

دنیا رو به کامش بچرخونه

 

بابام از شبهای این دنیا

یه خواب آسوده طلب داره

از عالم و آدم گریزونه

به عالم و آدم بدهکاره

 

مادر ولی تا میرسه خوابه

هم خوابه ی قرصای اعصابه

رخت خودش چرکه ولی هر روز

رختای چرکه شهر و میسابه

 

- بابامه و بغض هنوزی که

دود چراغ گرد سوزی که

کز کرده کنج سردی دستاش

یه آدمه گنجشک روزی که-

 

عمری تمومه سهمش از دنیا

سگ دو زدن تا بوق سگ بوده

عمری دس و پاهاش که سهله

لبخند هاشم رگ به رگ بوده

 

یه عمره که یه گوله آتیشه

چشمای سردش  معدن نفته

یه اخم لاکردار لامصب

لبخند رو لبهاشو کش رفته

 

کاشکی همین خنده همین شادی

واسه دلای ما دلش میرفت

کاشکی یکی  پیدا میشد یه شب

دردای بی درمونو کش میرفت

 

#مرضیه_شهیدی

 

#فقر

#بی_عدالتی


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

04 اسفند 1397 950 0 5

یک نگاه

السلام علیک یا شهید کربلا

 

...و لطف کرد و به دل هایمان نگاه انداخت

برای ماه شدن یک نگاه کافی بود

 

از او اشاره و از ما به سر دویدن ها

سری که بر تنمان سالها اضافی بود

 

سری که سر به بیابان گذاشت سر در گم

سری که زخم دل عمه را تلافی بود....

 

#مرضیه_شهیدی

ابیاتی از یک غزل

تابستان96

به مناسبت شهادت شاعرانه شهید محسن حججی



مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

19 مرداد 1397 1330 0 4.83

انقلاب صنعتی

 

تو خط میخی،من کتابی نهضتی بودم
قبل از الفبای نگاهت خط خطی بودم

یک گله احساسات چوپانزاده بامن بود
هی روی نی زار نگاهت پاپتی بودم

رد شد نگاهت نت به نت از تار موهایم
من عاشق آوازهای سنتی بودم

هرچند میگفتم که عاشق نیستم اما...
میگفتم اما... دلنشین لعنتی!..بودم

دستان خان وخرمن جوگندم گیسوم
افسوس من از دختران رعیتی بودم

تا تو ببافی بافه ی موهام را هر بار 
در انتظار انقلاب صنعتی بودم

میخواستم دزد دل ارباب ده باشم
هرچند کم اما برای مدتی بودم

 

مرضیه شهیدی

عضو دوره چهارم افتابگردانها

بهار 94

 


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

20 تیر 1397 1092 0 5

خانه درگیر نفس های گلایل میشد


تقدیم به مادربزرگم...

خانه درگیر نفس های گلایل میشد
آه وقتی گره روسری اش شل میشد

مثنوی از سر هر شانه ی او سر میرفت
وهمین بیت سرآغاز تغزل میشد

"زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست"
آه از این خانه که لبریز تفال میشد

ظرف می شست لب حوض و اوضاع حیاط 
از صدای ضربانش گل و بلبل میشد

ماهی از پولک پیراهن او هل میکرد
جنس مهتاب کف حوضچه بنجل میشد

درنگاهش تپش شالی ودریا درهم
پلک میزد و هوا شرجی آمل میشد
.
.
.
پس از او او فاصله را فال گرفتم افسوس...
صحبت از "زلف" و "دل "و "دام "و "تحمل" میشد...

#مرضیه_شهیدی
https://t.me/yekfenjanasheghane


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

18 اسفند 1396 1600 0 4.88

آقای آب و آینه

دنیا دچار یک تب ممتد بدون تو
درگیر یک جنون زبانزد بدون تو

هی قرص ماه ،شربت خورشید ،عهد نو
اما هنوز حال زمین بد بدون تو

هی چرخ می زند وسرش گیج می رود
پاییز و برگریز مجدد بدون تو

از چشم شور پنجره اسفند میچکد
اینجا بهار مانده مردد بدون تو

تقدیر تلخ مزرعه طعم گس کویر
با آب وآیه فاصله دارد بدون تو

آدم غریب و تب زده،حوا همیشه ابر
لبریز بغض و هق هق بی حد بدون تو

آقای آب وآینه، آقای ماه نو
باران چقدر گریه ببارد بدون تو

مرضیه شهیدی

https://t.me/yekfenjandelneveshteh


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

17 شهریور 1396 2220 1 4.8

آقای آب و آینه

دنیا دچار یک تب ممتد بدون تو
درگیر یک جنون زبانزد بدون تو

هی قرص ماه وشربت خورشیدوعهدنو
اما هنوز حال زمین بد بدون تو

هی چرخ می زند وسرش گیج میرود
پاییزوبرگریز مجدد بدون تو

ازچشم شور پنجره اسفند میچکد
اینجا بهارمانده مردد بدون تو

تقدیر تلخ مزرعه طعم گس کویر
با آب وآیه فاصله دارد بدون تو

آدم غریب وتب زده،حوا همیشه ابر
لبریزبغض وهق هق بی حد بدون تو

آقای آب وآینه، آقای ماه نو
باران چقدر گریه ببارد بدون تو...

مرضیه شهیدی


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

19 اردیبهشت 1396 1882 0 4.5

سوغات

جز چشم که زیر سایه ای نیلی بود

جز صورتمان که سرخ با سیلی بود

نامی که به هفت پشت این کوچه رسید

سوغات جدید جنگ تحمیلی بود

 

مرضیه شهیدی


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

28 دی 1395 2106 0 5

تاجران باغ های پرپر جنگ...


به استقبال غزل سعید بیابانکی

"شما حماسه سروديد و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم و نان درآوردیم... "

*****


هی پاره های  تن از این دور و بر آوردیم
سرباز بردیم از وطن اما سر آوردیم

 

خون جگر تقدیر لیلا های بسیاریست
اکبر (ع )به میدان برده ایم و اصغر (ع) آوردیم

 

با خون  اسماعیل ها عمری نمک گیریم
حال  آن نمک را سهم زخم هاجر آوردیم

 

هر بار که نان و نوا را  در خطر دیدیم
 صد ها جوان بی سر نان  آور آوردیم

 

سرها به روی دوشمان،هی پُست میگیریم
اینقدر پّستیم...آه شورش را در آوریم

 

پرپر شدند انها ،عرقها ریختند و ما...
مااز عرقهاشان گلاب قمصر آوردیم

 


ما تاجران باغهای پرپر جنگیم
ظرف گلاب و میوه های نوبر آوردیم

 

گوش  یتیمان شهیدان نشنود ای کاش
این اعترافی را که بیت اخر آوردیم

 

پامال می شد خون باباهایشان وقتی
مشتی  اَبَر ترسوی دشمن پرور آوردیم

مرضیه_شهیدی


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

09 دی 1395 3034 2 5

معجون تسلی و هیاهو

شیرم من و یک گله ی آهوست نگاهت

معجون تسلا و هیاهوست نگاهت

 

موزون وخوش اهنگ وبه حق وسوسه انگیز

رقصیدن معشوقه ی هندوست نگاهت

 

هندویی و چین ریخته ما بین دو ابروت

مستعمره ی  کشور اخموست نگاهت

 

 هم شبدر باران زده ، هم خار مغیلان

 هم پونه روییده لب جوست نگاهت

 

شیرین ملس خواستنی،آخ...دلم رفت

یک ظرف پر از برگه ی آلوست نگاهت

 

دیریست دلم بلخ وبخاراست عزیزم

دیریست که چنگیز و هلاکوست نگاهت

 

مرضیه شهیدی

اسفند 93

 


مرضیه شهیدی | دوره چهارم آفتابگردان ها

26 آذر 1395 2975 3 4.97