شعری از مرضیه شهیدی
دنیا دچار یک تب ممتد بدون تو
درگیر یک جنون زبانزد بدون تو
هی قرص ماه ،شربت خورشید ،عهد نو
اما هنوز حال زمین بد بدون تو
هی چرخ می زند وسرش گیج می رود
پاییز و برگریز مجدد بدون تو
از چشم شور پنجره اسفند میچکد
اینجا بهار مانده مردد بدون تو
تقدیر تلخ مزرعه طعم گس کویر
با آب وآیه فاصله دارد بدون تو
آدم غریب و تب زده،حوا همیشه ابر
لبریز بغض و هق هق بی حد بدون تو
آقای آب وآینه، آقای ماه نو
باران چقدر گریه ببارد بدون تو
مرضیه شهیدی
https://t.me/yekfenjandelneveshteh