از من خواسته شده تا در مورد مرز باریک بین غزل نو و مدرن با شعر زرد و مختصات این دو گونه یادداشتی بنویسم. البته من با این تقسیم بندی تا حدودی مشکل دارم و نه شعر زرد را به عنوان یک گونه می شناسم، و نه مرزی باریک بین غزل نو و مدرن با یکدیگر و حتی با شعر زرد دیده ام که در ادامه به دلایلم اشاره خواهم کرد. پس ترجیح می دهم بحثی گسترده تر و کاربردی تر نسبت به جریان غزل امروز ارائه دهم.
قبل از هر چیز باید کلیت جریان غزل امروز را بررسی کرد و شاخصه های هر کدام را به اقتضای یک یادداشت مشاهده نمود، آن هم برای ما شاعرانی که مدتی ست بازگشت کرده ایم به دوره ی بازگشت، وقوعی شعر می گوییم و هندی یا عراقی می نویسیم؛ و قبل از آن هم لازم است تا آنجایی که ظرفیت یک یادداشت اجازه می دهد به بررسی بایدها و نبایدهای هر سبک و مکتب، چه در ایران و چه خارج از ایران، پرداخت. به همین علت، و به علت گستردگی این موضوعات، سعی می کنم نکات مهمی از این چند جریان را متذکر شوم. پس برای دریافت اصل مطلب اول از همه به نظریات پیشروان مدرنیسم یا پست مدرنیسم بر می گردم و بعد به جریان های ایرانیزه شده ی آن نگاهی می اندازم.
و اما اصطلاح غزل مدرن؛ به عقیده ی من غزل مدرنی وجود ندارد! این را با توجه به تفکرات مدرنیسم عنوان می کنم. درواقع، آن قدر که شعر پست مدرن روی رمانتیسیسم و کلاسیسیسم پافشاری می کند مدرنیسم نمی کند؛ درواقع اصلا پافشاری نمی کند! یعنی آن قدر که می توانیم غزل پست مدرن داشته باشیم نمی توانیم غزل مدرن داشته باشیم و غزل نو یا مدرن در نهایت غزلی ست رمانتیک، نه یک شعر مدرن. باز هم تکرار می کنم که این مطلب را باتوجه به اصل نظریات مدرنیسم و پست مدرنیسم عرض می کنم، نه این چیزی که در ایران شناخته می شود که در ایران شعر نویی داریم و غزل نو از آن متاثر است و همه اذعان دارند که غزل، بعد از نیما به کلی متحول شد، هرچند چند سالی ست که اینگونه نیست و غالب غزل، بوی قبل از نیما را گرفته است که این خود هشدار دهنده است؛ یا اینکه اصطلاح غزل مدرن را می شنویم که زیاد با چیزی که در مدرنیسم سراغ داریم سازگار نیست؛ چون مدرنیسم بنا را بر رد کردن گذشته می گذارد و همه چیز را نفی می کند همانطور که در نظریات امثال نیچه می بینیم و از نظر من، شعر مدرن، شعر منثور یا به تعبیر عامیانه تر همان شعر سپید است که حتی با وزن عروضی هم مخالفت می کند؛ یا حتی شعر پست مدرن که در ایران تعریف دیگری دارد و باید اذعان کرد المان های مورد استفاده در آن به گستردگی خود پست مدرنیسم نیست و المان های بسیاری هستند که اشاره به آن ها از حوصله ی بحث خارج است؛ در حقیقت جریان هایی مثل مرکب حرکت، جریان آوانگارد و چندین گونه ی دیگر، حتی غزل پست مدرن را شاخه ای از درختی بزرگ تر به نام شعر پست مدرن می دانم؛ نه به علت استفاده از به عنوان مثال نام غزل بر این جریان، که این نام بیشتر حالتی مجاز گونه دارد، بلکه به این خاطر که هرکدام از شاخه های این درخت به گونه ای میوه ی مورد نظر خودش را داراست. شاید باورش سخت باشد اما حتی اخلاق مذهبی هم در پست مدرن جایگاه خودش را دارد یا حتی بعضی از پست مدرنها در آنسوی دنیا غزل می گویند (البته با تفسیر بومی غزل در آن مناطق). اما استفاده از لفظ غزل برای شعر پست مدرن ایران تا حدی درست و رندانه است، کما اینکه امروزه شاید حتی بصورت ناخواسته هم به کل جریان شعر کلاسیک امروز، غزل امروز می گوییم.
درواقع ذات پست مدرنیسم اول از همه در جهت مخالفت با مدرنیسم بوجود آمد و عقیده داشت خیلی از اتفاقات گذشته ی ما مهم و قابل توجه اند و بسیار قابل استفاده، حتی در جهت نقد همان گذشته هستند. این یعنی با اینکه در جهت رد مدرنیسم قدم بر می دارد بازگشت به گذشته ی صرف را هم قبول نمی کند؛ در واقع از تمام المان های موجود بهره می برد. نه مثل مدرنیسم که خود را از گذشته محروم کرده است. در پست مدرنیسم انعطاف در همه چیز مهم است و این نکته ای ست که این تفکر را وسیع و نامحصور کرده است. همانطور که در نوشته های ژاک دریدا این موضوعات را می بینیم. او می گوید امثال نیچه وقتی می خواهند گذشته را رد کنند از خود آن مثال می آورند و گاهی در متون خود به صورت ناخودآگاه به آن پناه هم می برند. این یعنی نمی شود از گذشته چشم پوشی کرد و در اینجاست که تئوری مرکز و مرکززدایی را ارائه می دهد. این تئوری به صورت ساده و خلاصه می گوید مرکز یک ساختمان هم داخل آن است هم برگرفته از بیرون از آن؛ یعنی هم ذات مشخصی دارد هم متاثر از بیرون است (امیدوارم فرصتی فراهم شود تا در این مورد هم یادداشتی بنویسم).
اما اگر بخواهیم تمام این پیش زمینه ها را کنار بگذاریم و تنها به همین اتفاقات رخ داده در غزل ایران بسنده کنیم (البته به شخصه موافق این کار نیستم و اعتقاد دارم باید در جایی جلوی این اشتباهات را گرفت و تکلیف خود را با این ایسم ها مشخص کرد و بصورت دقیق تری آن ها را شناخت تا جریان های شعری در ایران مستدل تر، منطقی تر و روشن تر باشند) به چند جریان مهم می رسیم. یکی همین جریان غزل نو که به عقیده ی من با غزل مدرن یکی است (و مایلم به آن غزل نو بگویم نه مدرن!) و از المان های روزانه و امروزی بهره می گیرد و از بعضی از عناصر پیشنهادی نیما سود برده است. به عنوان مثال بحث روایت، استغراق، تخمیر و از این اصطلاحات که خاصه ی نیماست که خود یادداشتی جداگانه را می طلبد و امثال حسین منزوی یا سیمین بهبهانی از پیشگامان آن اند. هرچند کسانی نظیر منوچهر نیستانی زودتر و شاید بصورت ناخواسته دست به سرایش این گونه غزل زده اند. همچنین گاهی اوقات به اصطلاحاتی نظیر نوهندی یا نوعراقی بر می خوریم که به این معناست که شاعر در بستر سبک هندی یا عراقی به بیان اتفاقاتی نو و امروزی بپردازد که متاسفانه این اتفاق کمتر می افتد و باز شاهد تکرار همان عبارات و مضامین کهنه هستیم.
اما در این بین، مبحثی که ذهن مرا در مطالعه ی تاریخچه ی شعر معاصر (نه فقط غزل) درگیر می کند، اصطلاحی ست که مدتی ست بر سر زبان ها افتاده و "شعر زرد" نامیده می شود.
اگر بخواهیم این اصطلاح را بررسی کنیم باید تلقی های مختلفی که از این اصطلاح می شود را مورد مطالعه قرار دهیم. شاید نخستین طرز مشاهده، نگاهی ایدئولوژیک باشد؛ مثلا با دیدی اسلامی به شعر یک شاعر لائیک نظر بیندازیم که آن وقت بطور حتم این شعر نمونه ی بارز یک شعر زرد است؛ یا مثلا به شعری که مورد استقبال عامه ی مردم باشد اما مخاطب حرفه ای آن را به دلیل نداشتن صناعات و تکنیک های ادبی شعر زرد بخواند؛ یا حتی اشعاری تحت عنوان "واکنش سریع" را به دلیل داشتن صرفا موضوعی خاص از اتفاقی روزانه، ملی یا جهانی که بیشتر جنبه ی گزارش گونه و سفارشی دارد را شعر زرد خواند؛ یا حتی شعر شاعران جشنواره ای را که در تمام جشنواره ها حتی با موضوعات متناقض شرکت می کنند درحالیکه اغلب موضوعات حتی در جهت خلاف عقیده ی خود شاعر است را شعر زرد دانست.
با تمام این اوصاف، به گمانم نمی توان تمام این ها را بصورت کلی به یک چشم دید و شعر زرد دانست. مثلا وقتی حضرت علی یک شاعر جاهلی را بهترین شاعر عرب می داند درحالیکه حتی تفکرات او را قبول ندارد، یا وقتی همین شاعران عامه پسند اقشار مختلف مردم را با شعر -ولو شعر بی صنعت و آرایه- آشنا کرده اند در زمانی که ما به شناساندن شعر امروز نپرداخته ایم و هنوز از اطراف نیما و پیروانش آن طرف تر نرفته ایم و عصر، عصر هنرهایی نظیر موسیقی و سینماست، می تواند قابل توجه باشد (هرچند خیلی از این جریانات و اشعار مطابق با سلیقه ی من هم نیست). حتی نمیتوان به طور قطعی گفت که شعر سفارشی یا مناسبتی هم به کلی شعر زرد محسوب می شود چون احتمالا اقتضای زمانه ایجاب می کرده است و یکی از وظایف هنر می تواند عکس العمل نسبت به اتفاقات پیرامون باشد. البته باید دقت داشت که این نوع اشعار اغلب تاریخ مصرف محدودی دارند. همین الان می توان به اشعاری که در سال گذشته و در مناسبت های مختلف سروده شده است نظری انداخت و از مخاطب پرسید که آیا این اشعار به یاد او مانده است یا نه؟ و آیا اصلا تاثیری هم داشته است؟ در مورد شعر جشنواره ای هم همین نکته را باید عنوان کرد که در مورد شعر سفارشی گفته شد، منتها باید برای هر دوی این شاعران عزیز دعا کرد که لااقل با تفکرات و اعتقادات خود سازگار باشند، دست از دورویی بردارند، این قدر به مال دنیا تکیه نکنند و به خاطر تریبون داشتن دست به هر کاری نزنند!
و اما جمله ی پایانی درمورد شعر زرد؛ به عقیده ی من شعر زرد شعری ست که هیچ حرفی برای گفتن چه در زبان، چه در بیان و چه در محتوا نداشته باشد جز همان چیزی که در زمان حافظ و سعدی شاهد آن بوده ایم. همین!
محسن نقدی
شیراز
19 آذر 1395