آفتابگردانها به نقل از باشگاه خبرنگاران پویا: دومین کارگاه نقد اردوی نخست دختران دورۀ ششم آفتابگردان، با موضوع ادبیات و شعر کودک، در مجتمع آدینه برگزار شد. آرش شفیعی، انسیه موسویان و غلامرضا بکتاش به عنوان کارشناس در این کارگاه حضور داشتند و در ابتدا هر یک مختصری دربارۀ تاریخچۀ شعر کودک و نخستین سرودهها صحبت کردند.
انسیه موسویان، ریتمیک بودن، بهرهگیری از زبان ساده، روان، طبیعی و به صورت جملهبندیهای سالمِ کوتاه را از ویژگیهای شعر کودک دانست و گفت: «جابجایی ارکان جمله در شعر صحیح نیست و شاعران نباید با زبان محاوره برای کودکان هفتساله که در آغاز یادگیری و نوشتن زبان معیار هستند، بنویسند».
غلامرضا بکتاش در ادامۀ صحبت این شاعر اظهار داشت: «ما اشتباه میکنیم که قبل از به مدرسه رفتن کودکان هم، به زبان معیار شعر نمینویسیم. متأسفانه خیلی از افراد حس میکنند اگر به زبان محاوره شعر بگویند، شعر کودک خوبی نوشتهاند و شاعر مهمی شدهاند؛ اما این برداشت به شعر کودک لطمه میزند و به عقیدۀ من یک شاعر تازهکار نباید شعر محاوره، کار کند».
آرش شفاعی با بیان این نکته که شعر محاوره ذاتاً بد نیست، گفت: «این که در سالهای اخیر رفتن به سوی شعر محاوره خیلی زیاد شده، مشکوک است و این نشان میدهد که بیشتر از شاعران پخته، شاعران تازهکار، به این سمتوسو متمایل هستند. شاعران نباید در چالشهایی که در زبان و وزن شعر دارند، راه میانبر را انتخاب کنند؛ اینگونه افراد در شعر به جایی نمیرسند».
بکتاش با اشاره به اینکه ادبیات کودک باید خلاقانه، بهروز و تازه باشد، دور شدن از خود کودکان را درست نشمرد و به این صحبت از نادر ابراهیمی اشاره کرد که «ما اجازه نداریم به آن اندازه به شعر بها بدهیم که کودکان فراموش شوند». او نمونههایی از شعر ناصر کشاورز را برای شاعران حاضر در جلسه خواند و گفت: «خالهها و عموهای بسیاری در تلویزیون برای کودکان درست شد؛ اما مصطفی رحماندوست و ناصر کشاورز هیچوقت عمو مصطفی و عمو ناصر نشدند. بکوشید که مثل خالهها و عموهای تلویزیون نشوید. ما با آموزشِ شعر موافقیم، اما با شعرِ آموزشی موافق نیستیم و معتقدیم که این شعرها و شعرهای تبلیغاتی به شعر آسیب میزنند و نباید آنها را شعر دانست. باید از آن دوری کرد؛ چرا که کلیشه نمیگذارد، خلاق باشیم».
در ادامۀ این کارگاه سیده طاهره شاهچراغ، راضیه جبهداری و ملیحه خوشحال که شاعران آفتابگردانی کودک هم هستند، شعرهای خود را خواندند و اساتید حاضر در کارگاه با توجه به نکاتی که پیش از این ذکر کردند، از سایر دختران دربارۀ شعر آنها نظر خواستند و بکتاش گفت: «گاهی قالب شعر ما کودک است، اما با صدای آدمبزرگها حرف میزنیم. باید خلاق باشیم. چه ایراد دارد که سفرۀ خانۀ ما به جای مستطیل، سه گوش باشد؟ چرا نباید به جای هویج از خیار برای بینی آدمبرفی استفاده کرد؟».
او در پایان در پاسخ به سوالِ چیستی شعر نوجوان از سوی حاضران گفت: «متأسفانه در ایران «نوجوانی» وجود ندارد که شعر نوجوان وجود داشته باشد. قیصر امینپور اما در این حوزه آثاری به جا گذاشت و اگر او نبود شعر نوجوان ما تعریفی نداشت».
همچنین کارگاه نقد نیز با حضور محمدمهدی سیار، پونه نیکوی و حسنی محمدزاده برگزار شد. نجمه سادات عزتی به عنوان نخستین نفر برای شعرخوانی دعوت شد و چهارپارهای خواند که با استقبال ویژۀ اساتید بهخصوص محمدمهدی سیار، روبرو شد. این چهارپاره که بیت آغازین آن «فرقی ندارد اهل اینجا باشی یا آنجا/ وقتی که در جغرافیای ما نمیگنجی...» بود، به ساحت حضرت فاطمه زهرا(س) تقدیم شد. سیار پس از آن که شعر این شاعر جوان را تحسین کرد، شاعری را در سه بخشِ «داشتن خرد و دانش»، «دارا بودن مهارت» و «جوشش قلبیِ حاصل از آتش و حرارت درونیاش» معرفی کرد و این شعر را نتیجۀ همین سه مورد در وجود شاعر خواند و گفت: «در چهارپاره باید از رباعی و دوبیتی الهام گرفت که ضربۀ نهایی را در آخرین مصراع میزنند، بنابراین همواره بکوشید در پایان هر بند از چهارپاره، ضربۀ نهایی را بزنید. هرچند لازم نیست به اندازۀ رباعی و دوبیتی ضربۀ محکمی باشد. این مورد در شعر این شاعر به خوبی رعایت شده بود».
او همچنین دربارۀ زبان شعر، اضافه کرد: «در نوشتن شعر، باید نسبت به زبان معمولی قُرب و بُعد داشت. نه خیلی از آن دور بود و نه خیلی به آن نزدیک».
پونه نیکوی، شعر را ترکیبی از معنا و عاطفه عنوان کرد و دربارۀ شعر این شاعر آفتابگردانی گفت: «در این چهارپاره، آهنربایی بود که برادههای کلمات را به هم جذب میکرد و معلوم است که شاعر از پشتوانۀ فرهنگی برخوردار است».
مهین صفاری دومین شاعری بود که برای شعرخوانی پشت تریبون رفت و غزلی با مطلع «شکسته پشت من از سجدههای تکراری/ بیا به نام خدا حرکتی بکن، کاری» را به وجود مبارک امام علی(ع) تقدیم کرد». نیکوی دربارۀ شعر او اظهار داشت: «این که شاعر بتواند بیاینکه نام کسی که برایش شعر سروده را عنوان کند، برایش غزل بنویسد و در ذهن مخاطب، معمایی پدید آورد، نشان هنرمندی اوست. شاعر بیآنکه اسم «مولا» را بیاورد، برای او سرود و این حُسن است».
سومین شاعر، الهه صابر بود که برای حضرت محمد(ص) خواند: «با ناگهانِ معجزۀ اقرا باسم رب/ از گوشۀ افق سحر آمد به جای شب...» سیار شعر او را تحسین کرد و گفت: «شاعرانی که در حوزههای متفاوت قلم میزنند، اتفاقات تازهای در شعرشان میافتد، اما آنها که صرفاً آیینی مینویسند، واژگانشان محدود است. او به شاعران جوان، توصیه کرد که نظامی بخوانند که او توحیدسرایی و عاشقانهسرایی توامان داشت.
«سهیلا طاووسیفر»، شاعر بعدی آفتابگردانی بود که برای خوانش شعر دعوت شد: «میخواهد از دنیا بگیرد دستهایت را/ در انتظارت بیشهای از خنجر و دشنهست...». نیکوی این شعر را شعر خوبی برشمرد، چرا که در آن با شعرشویی، مواجه نبودیم. حسنی محمدزاده این شاعر جوان را تحسین کرد و گفت: «خوشبختانه رگههایی از حماسه در شعر این شاعر به چشم میخورد که این روزها معمولاً در اشعار آیینی، کمتر آن را میبینیم و بیشترِ شاعران، مدح و مرثیه مینویسند».
شاعر بعدی، «نعیمه آقانوری» بود که غزلی با مطلع «در نبودت نور را، تدبیر را، گم کردهاند/ آیههای کوثر و تطهیر را گم کردهاند...» قرائت کرد. محمدزاده، نقطۀ قوت شعر او را پیوستگی افقی بین ابیات دانست. نیکوی، دختران آفتابگردان را به جلوگیری از استخدام همۀ قافیهها، تشویق کرد؛ چرا که لزومی ندارد از تمام قافیهها در شعر بهره گرفت.
«فاطمه مهدیان»، به عنوان آخرین شاعر برای شعرخوانی دعوت شد و شعری در قالب مسمط خواند با این آغاز: «در آسمان، ستارۀ نایاب بوده است/ دستان او دو نیمۀ مهتاب بوده است...» اساتید، شعر او را تحسین کردند و سیار اظهار داشت: «شعر این شاعر جوان، ارتباط عمودی و قوام خوبی داشت. بعد اضافه کرد: شاعران بزرگ ما خیلی کم شعر میگویند. اگر مضمونی به ذهنشان برسد، صبر میکنند و میگذارند قالب، ردیف یا وزنی متفاوت و نو بیابند. سپس آن را به شعر تبدیل کنند».