در کارگاه نقد سوم، ناصر فیض، افسانه غیاثوند و مریم آریان حضور داشتند.
زهرا سادات میرزا حسین از تهران، نخستین شاعری بود که غزل خود را با مطلع «عذاب از زندگی تلخ من بیرون نخواهد رفت/ که باران هم ببارد خشکی از کارون نخواهد رفت» برای حضار خواند و مورد تشویق استادان قرار گرفت. ناصر فیض در خصوص این غزل گفت: «زبان این اثر، بسیار سالم بود و ظرفیت ردیف به چند شکل استفاده شده بود»، اما متذکر شد که به اقتضای وزن، کلمۀ «زندگی» در بیت اول این شعر، مشدد خوانده میشود که با توجه به اهمیت مطلع در شعر، بهتر است، اصلاح شود.
افسانه غیاثوند نیز استفادۀ شاعر از بحر هزج را با محتوای این شعر بسیار هماهنگ دانست.
ربابه جعفری از مشهد، نفر بعدی بود که به خوانش یک رباعی و غزلـمثنوی کوتاهی با مطلع «یک کوه درد با تو برابر نمیشود/ آری بخند، زخم تو بهتر نمیشود» پرداخت. مریم آریان گفت: «رباعی، حاصل تأملات فلسفی شاعر است و خردگراست» و افزود: «نقطههای درخشان و خیرهکنندهای در کارتان به چشم میخورد. محور عمودی شعر، خیلی منسجم بود. ما وقتی میخواهیم از غزل، گریز بزنیم و برویم به مثنوی، باید طبیعت شعر، این را ایجاب کند. در کار شما گریز از قالب، نامحسوس بود و بافت شعر، حفظ شده بود و این خیلی خوب است».
ناصر فیض نیز بر اهمیت زبان در سرایش اشعار، تأکید نمود.
سپس نرجس رئیسی از بوشهر، به خوانش چهارپاره خود پرداخت: «به زمین خوردنت ادامه نده/ زندگی جای خالهبازی نیست/ صحنه را میزند به هم دنیا/ لحظهای وقت صحنهبازی نیست»؛ ناصر فیض در خصوص این شعر گفت: «قالب چهارپاره، خیلی برای ابراز عواطف، مناسب است. برای ترانه هم خیلی ظرفیت دارد. زبان شاعر در این شعر به شدت، سالم است و محتوا نیز با قالب، همخوانی دارد».
مریم آریان نیز افزود: «محور عمودی خیلی منسجم بود. ابیات در کنار ارتباط افقی، ارتباط عمودی خیلی خوبی هم داشتند. در کل، شعر زیبایی بود».
سپس فاطمه پورحسن، به خوانش مثنوی خود پرداخت: «دگر رفته است از دستم حساب ماههای تو/ دلم خسته است، خسته از شمار آههای تو»؛ ناصر فیض، ضمن اشاراتی در خصوص زبان این شعر گفت: «شعر خوبی بود. البته با کمی دقت بیشتر، میشد این شعر را بهتر نیز کرد. در برخی قسمتها، سهلانگاری در ارکان جمله، وجود داشت. زبان شعر هنوز به استقلال کامل نرسیده؛ البته با توجه به اینکه خیلی وقت نیست که شعر میگویید، خیلی خوب است».
ناصر فیض همچنین در تجلیل از شعرهای شاعران آفتابگردان دورههای گوناگون افزود: «حد نصاب اشعار آفتابگردانها خیلی بالاتر از بهترین اشعار برخی مدعیان شاعر است».
مریم آریان نیز با تأکید بر اهمیت زبان در شعر، یادآوری کرد: «زبان، بزرگترین دارایی ماست. اشتراک زبانی است که انسانها را دور یکدیگر نگاه داشته است. وقتی از رعایت زبان میگوییم؛ مقصود این است که به زبان روز و زبان معاصر، سخن بگوییم. حتی در پس و پیش کردن کلمات، باید دقت کنیم. امروز هر قدر سادهتر بگوییم، زیباتر است».
سپس آرزو ارجمند، به خوانش غزل خود با مطلع: «گاهی هوایی هستم و اصلا هوایی نیست/ در چشمهای عاشقان هم سوز و نایی نیست» پرداخت. مریم آریان ضمن اعتقاد به اینکه این اثر به لحاظ زبان، هنوز جای کار دارد، افزود: «شعر مردف، کار شاعر را راحتتر میکند؛ اما گاهی نیز به یکنواختی شعر، منجر میشود».
ناصر فیض نیز افزود: «پیدا کردن ردیف و قافیۀ خوب به دلیل ظرفیتهای بالای آنها اهمیت بسیاری دارد». سپس فاطمه فهیمی از تهران، به خوانش قصیدهای با مطلع «پریشان کرده نامت، دشت و صحرا و بیابان را/ مسلمان کرده اشک روضهات هر نامسلمان را» پرداخت و شعر آیینی خود را قرائت نمود و مورد تشویق بسیار حضار و استادان قرار گرفت.
مهدیه اسدی از کرمان، نیز به عنوان آخرین نفر به خوانش یک رباعی و غزل پرداخت. متن رباعی او از این قرار بود: «او طاقت این فاصله را باز نداشت/ زخمی شده بود و نای پرواز نداشت/ آری همه چیز را خودش منکر شد/ پیغمبر خستهای که اعجاز نداشت».
این شعر به دلیل اتمام زمان کارگاه، نقد نشد.
در پایان این جلسه نیز مریم آریان؛ از شاعران خوب استان البرز، به عنوان حسن ختام، به خواندن شعر زیبایی با مطلع «چه عجب از این طرفها باران/ راه گم کردهای آیا باران؟» پرداخت که مورد تشویق حاضران قرار گرفت؛ و به این ترتیب آخرین کارگاه نقد روز سوم اردوی بانوان آفتابگردان به پایان رسید.
کارشناسان کارگاه دیگر، حمیدرضا شکارسری، علی داودی و مریم کرباسی بودند.
«مریم اسفندی»، نخستین شاعری بود که برای شعرخوانی دعوت شد و گفت: «مدتی پیش، شاعری گفته بود که شاعران مثل قارچ در همهجا روییدهاند و این شد که جوابیهای برای او نوشتم» و آن شعر را با مطلع «از واژهها حال و هوایم را نمیفهمند/ وقتی زبان شعرهایم را نمیفهمند» خواند. حمیدرضا شکارسری با بیان این که معیارهای نقد شعر، نسبی است و هر بیت باید منسجم باشد، شعر این شاعر جوان را دارای انسجام خواند.
«سیده مرجان ریاستیان»، نیز غزلی خواند که مورد استقبال اساتید و شاعران آفتابگردانی قرار گرفت که اینطور آغاز میشد: «پاییز من! بمان که دل بیقرار من، خو کرده بود با تو که بودی بهار من/ حالا که میروی کمی آهستهتر برو، تا دیرتر سیاه شود روزگار من...»؛ شکارسری این شعر را در مقایسه با شعر قبل، دارای ساختار منسجمتری خواند و گفت: «در این شعر با بیت اول، دایرهای از واژگان به شعر، معرفی میشود که در زبانشناسی به آن خوشههای معنایی میگویند» و افزود: «در بیت اول، وقتی شاعر از رفتن پاییز، حرف میزند، یلدا در ذهن، متصور میشود و تناسب در ابیات از نقاط قوت این شعر است.
«مرضیه انساندوست»، سپید خواند: «زن که باشی/ فرقی نمیکند/ جنگی ده ساله به راه بیندازی/ یا سیصد سال از عمرت را/ صرف بیدار کردن شوهرت کنی...»؛ شکارسری این شعر را رئال معرفی کرد که شاعر اتفاقاتی که بهراستی در زندگی ما میافتد را با زبان شعر، آمیخته و موفق هم بوده. بهعنوان چهارمین شاعر، از «مهجبین اسلامی» دعوت شد و او شعرش را به شاعران مردادماهی تقدیم کرد: «طبع شعرم با نگاهت ناگهان تب میکند/ پردهخوان با التهاب هفتخوان، تب میکند...»؛ داودی با ذکر واژگان «طبع» و «تب»، «پردهخوان» و «هفتخوان» و... گفت: «شاعر از موسیقی، استفادۀ هوشمند کرده و وجه تمایز شعر نسبت به حرف عادی، توجهش به همین آرایههاست». شکارسری نیز این شعر را متکی به لفظ خواند و موسیقی مطلع این غزل را تحسین کرد.
«نفیسه محمدنژاد»، غزلی با مضمون «عشق در زندگی» قرائت کرد: «در مطب، در مغازه، در کوچه، در قطار اتفاق میافتد/ عشق حتی اگر نخواهی هم، بیگدار اتفاق میافتد...» که اساتید این غزل را تحسین کردند و آن را دارای استقلال در ابیات دانستند.
شاعر بعدی، «سیده مریم حسینی» بود که پیش از خواندن شعری برای نقد، یک سپید کوتاه به خواهرش «سیده تکتم حسینی» تقدیم کرد: «حتی ضربان ساعتم را بههم زدهای/ تیک... تاک... تُک... تم...» که بر مذاق همگان خوش آمد. سپس خواند: «شاید موهای معشوقت/ شاید نهنگها/ شاید گلوله/ فکر کردم/ چند تار مو گلویت را برید...». شکارسری ضمن تحسین این شاعر آفتابگردانی، با بیان این که از همان ابتدا متوجه بیان تغزلی شاعر میشویم، «بیان تغزلی» را با «شعر عاشقانه» مقایسه کرد و گفت: «شعر عاشقانه، شعری است که از جانب زن برای مرد یا برعکس گفته میشود، اما بیان تغزلی برای کسانی است که همدیگر را دوست دارند، اما رابطۀ عاشقانۀ زن و مردی بینشان وجود ندارد».
«فرناز کریمی» از اصفهان، برای شعرخوانی دعوت شد و غزلی خواند با این مطلع: «از دوری تو ماه، دلم تنگ میشود/ تنها به یک نگاه، دلم تنگ میشود...» و شکارسری به دختران شاعر، توصیه کرد که به تناسب در شعر دقت کنند و بکوشند که تشبیهها الزامأ براساس مضامین گذشته نباشد.
«زهرا مهنی»، بهعنوان آخرین نفر برای شعرخوانی دعوت شد و سپید خواند: «میفشارد بغضی، گلوی شعرم را/ اناری خونین، حرفهای سرخم را...». شکارسری در بعضی قسمتها کیفیت شعر را متفاوت دانست اما در مجموع آن را شعر خوبی معرفی کرد.
و آخرین کارگاه نخستین اردوی دختران دوره ششمی آفتابگردانها با حضور میلاد عرفانپور، مرضیه مرادی و مطره عباسیان برگزار شد.
«الناز صحرائیان»، نخستین شاعری بود که پشت تریبون قرار گرفت. او غزلی با مطلعِ «وقتی که میرفتی تمام شهر غمگین بود/ وقتی که میرفتی نگاهم سخت، سنگین بود» خواند و مرضیه مرادی پس از شنیدن این شعر، دختران آفتابگردان را به ویرایش شعرهاشان فراخواند و توصیه کرد که به حروف اضافه در سرودهها توجه لازم را مبذول دارند. سپس میلاد عرفانپور گفت: «در غزل، عنصر کلیدی، انتخاب ردیف و قافیه است و دقت کنید که صرفأ به خاطر قافیه، شعر را پیش نبرید»، او همچنین زبان خوب شاعر را تحسین کرد.
دومین شاعر «جیران قربانی» بود که چهارپارهای با این آغاز، قرائت کرد: «وسط ظهر سرد پاییزی، بغضهای نهفتهای داریم/ موج نسل گلایه و آهیم، حرفهای نگفتهای داریم...». مرادی گفت: «همین «حرفهای ناگفتهای» که شاعر به آن اشاره کرده، نباید طوری باشد که آنها را در هر ظرفی بریزیم و ارائه کنیم». عرفانپور اضافه کرد: «در چهارپاره، شاعر این فرصت را پیدا میکند که قافیههای کمیاب را وارد شعرش کند. پس این فرصت را مغتنم بشمارید و کلمات تازه با مضامین تازه در شعرهایتان بیاورید».
شاعر بعد، «نجمه مبارکی» بود و غزلی خواند که با تحسین همگان روبهرو شد: «مثل مترسکها که در جالیز میخندند/ آنها که مجبورند، با هر چیز میخندند...»؛ عباسیان این غزل را غزل خوبی برشمرد و به دختران آفتابگردان توصیه کرد که به قافیهها دقت کنند تا درست سر جایشان قرار بگیرند و چفتِ بیتها شوند».
«فاطمه احدی» نیز غزلی خواند که این مطلع را داشت: «امروز هم گذشت و ندیدم تو را هنوز/ من زندهام بدون نگاهت چرا هنوز؟»؛ عباسیان وجود قیدها بهعنوان ردیف در شعر را سخت شمرد و مرادی افزود: «قید «هنوز» متعلق به زمانی است که اتفاقی در امتداد آن وجود دارد». عرفانپور، ضمن بیان این که گاهی یک بیت خوب در یک شعر باشد، کافی است، گفت: «ضعف ما شاعران جوان، ضعف اندیشه است. کمی در حوزۀ اندیشه و محتوا و معنا پیش بروید».
جوانترین دختر آفتابگردانی دورۀ ششم، «فاطمه معصومیشریف» بود که او نیز غزل خواند: «در آرزوی دیدن روزی که میرسی/ دست من است و دامن روزی که میرسی ...»؛ که با تحسین اساتید و شاعران مواجه شد. اساتید این شاعر را خوشآتیه خواندند و وجود مضمون امید را که در شعر او بود، تحسین کردند.
«سارا فلاح»، شاعر بعدی بود که برای خوانش غزل، دعوت شد و غزلی با مطلعِ «بخت اگر با من دوباره یار بود/ سهم من از زندگی بسیار بود» قرائت کرد. مرادی با تضمین سخنی از یکی از استادانش گفت: «دکتر کافی همیشه تأکید داشتند که شعرهایتان را حفظ کنید، این باعث میشود که حشوهای ملیحی که در شعرهامان وجود دارد، متوجه شویم». او همچنین به آفتابگردانیها توصیه کرد که شعرهاشان را بلافاصله بعد از سرایش، منتشر نکنند و دوباره آنها را بخوانند تا خودشان مشکلاتش را پیدا و اصلاح کنند. عرفانپور با بیان اینکه شاعران باید مطالعاتشان را افزیش دهند، گفت: «در این شعر، زبان شاعر سالم است، اما قافیه اجازه نمیدهد تا شاعر توانش را به مخاطب نشان دهد».
شاعر بعد، «زهرا مرتضایی» بود که پشت تریبون قرار گرفت: «قدت خمیده ولی سربلندتر شدهای/ پسر نمانده ولی بیشتر پدر شدهای...». عرفانپور گفت: «شعر، عینیت بخشیدن به مفاهیم انتزاعی است. این شعر بیتهای خوبی داشت. اما به شاعران جوان توصیه میکنم که از ظرفیتهای کلمات بیشتر استفاده کنند». مرادی با بیان این نکته که وقتی کسی دستش میسوزد، جیغ میزند و داد و بیداد میکند، اما کسی که دستش نسوخته نمیتواند آن سوزش را احساس کند، اظهار داشت: «کسی که فرزندش را از دست داده عمیقأ سوخته و آتش گرفته. اگر میخواهید احساس او را در شعر به کار ببرید، خود را به واقع در جای او بگذارید و فکر کنید فرزند خودتان را از دست دادهاید. آنوقت میتوانید بهخوبی، حال یک داغدیده را به زبان شعر، بیان کنید»، و عباسیان اضافه کرد: «آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم/ احساس سوختن به تماشا نمیشود».
سپس، از «فاطمه نانیزاد» بهعنوان یکی از کارشناسان حاضر در سالن، دعوت شد و او شعری که چند روز پیش در دیدار شاعران آیینی با رهبری خوانده بود، قرائت کرد: «پاییز من! بگذار تا آبان بماند...». سپس از مهدیه دهقانی دعوت شد که شعر بخواند و او غزلی خواند که نحوۀ خوانش او مورد تحسین اساتید، قرار گرفت. این غزل با مطلع «از چشم من افتادی و عشق از سرم افتاد/ یک مشت شعر و خاطره دور و برم افتاد» به اعتقاد عرفانپور، وحدت معنایی داشت.
به دعوت اساتید، «زهرا سپهکار» با شعر «...خورشید را ندیدیم، در سایهها نشستیم»، «سمیه صفدری» با شعری با مطلعِ «آرامش شب، پاره شد از خندۀ کفتار/ از صحنۀ پر حادثه، از لاشه و مردار...» و «زینب رحیمی» با مطلع «بیتاب حرفهای جدیدم سخن بگو/ دلخسته از سکوت مدیدم، سخن بگو...» پشت تریبون قرار گرفتند و شعرهایشان را خواندند. کارشناسان، شعرهای ایشان را تحسین کردند و عرفانپور در نقد آخرین شعر گفت: «گاهی اگر اغراق در شعری ایجاد شود، موجب میشود که شعر، وجهۀ طنز بگیرد».
در پایان این کارگاه نقد، از «سیده تکتم حسینی» که از مهمانان نخستین اردوی دورۀ ششم آفتابگردانها بود برای شعرخوانی دعوت شد، و او شعری با موضوع مدافعان حرم با مطلع «از اولش هم گفته بودم که سری از من/ دیدی که من حق داشتم، عاشقتری از من» خواند و بدین ترتیب، اردوی نخست دختران عضو دورۀ ششم آفتابگردانها به پایان رسید.