نقد مکتوب شعر محمد حیدری
شاعر: محمد حیدری
05 آذر 1396
15:50 |
0 نظر |
1301 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
بیصدا از کنار من رد شد فصل پاییز شاعران آمد
من نشستم به روی صندلی و او کنارم قدمزنان آمد
حرف در حرف و واژه در واژه، شعر میگفت و شعر میگفتم
رفتهرفته شروع شد باران قطرهقطره از آسمان آمد
چایی و جیکجیک گنجشکان، ریزش برگ و بارش باران
ساده گفتم بیا قدم بزنیم، پا به پایم کمی بمان، آمد
طعم چایی و شعر قاطی شد با صدای چلکچلک باران
برگها خشخشانه میگفتند طرح لبخند این به آن آمد
توی حال و هوای خود بودم، با خودم حرف میزدم، یعنی
برگهای پیش رو، قلم در دست، در خیالم زنی جوان آمد
□
روبهرویم تولّد شعریست، تا به خود آمدم نمیدانم
از کجا بین حرفمان او رفت یا کجا توی داستان آمد؟
نقد:
بدون آنکه رستگاریها و دلپذیریهای کلّی این شعر را انکار کنم، ترجیح میدهم مواردِ به زعم خودم نادلپسندش را با شما مرور کنم:
یک- در بیت نخست، میتوان به جابهجایی مصراعها هم فکر کرد؛ اینکه در کدام حالت، شعر به روال طبیعی کلام نزدیکتر میشود. نمونههای دیگر دور شدن از حالت طبیعی سخن در این بیت، فاصله افتادن بین عبارت «کنارم آمد» و تن دادن شاعر به اضطرار وزن در «به روی صندلی» به جای «روی صندلی» است.
دو- در بیت سوم، اگر از من بپرسید، میگویم آمدن عبارت «قطرهقطره از آسمان آمد» معنایی بیشتر از «شروع شد باران» به شعر نیفزوده است. هرچند متوجّه هستم که شاعر میخواسته با تکرار قطره، عبارتی تکرارمند در تناسب با دیگر واژههای متکرّر این بیت، یعنی «حرف، واژه، شعر، رفته» بیاورد. امّا باید پذیرفت که نهایتاً بیت شکل دلچسبی نیافته؛ مخصوصاً که ذکر از آسمان آمدن، بیش از آنکه معنایی شبیه به «یکهو ظاهر شدن» یا «روحانی و عرشی و ازلی بودن» را به مضمون بدهد، شائبة تن دادن به حشو را قوّت بخشیده است.
سه- در بیت چهارم، من شخصاً «بمان، آمد» را به دو دلیل نمیپسندم. یکی به این خاطر که عبارت «پا به پای کسی ماندن» برایم آشنا و معمول و استاندارد به نظر نمیرسد و دوم به این خاطر که در نظر من، کارکرد قافیه و ردیف، اوّلاً و بالذّات، کارکردی موسیقایی است. دقیقاً به دلیل همین دلیل کارکرد است که فیالمثل، کاربرد همزمان یای نکره و یای نسبت را در یک شعر قبیح میشمرند. در اینجا ما با مکثی بین قافیه و ردیف روبهروییم که با دیگر بیتها همساز نیست. این تفاوت موسیقایی –هرچهقدر هم که فراوانی کاربردش در شعر معاصر، قبحش را ریخته باشد- دلپذیر نیست.
چهار- در بیت پنجم، با «چلکچلک باران» و «خشخشانه» کار دارم. طبیعتاً ما در گفتار معمولمان میگوییم: «با صدای چلکچلک باران». حذف کسرة رابط، فقط در صورتی پسندیده به نظر میرسد که قصد شاعر، ساختن ترکیبهایی همچون «گلباران» و «ستارهباران» بوده باشد؛ ولی میدانیم که منظور شاعر، چنین ترکیبسازیای نبوده است. دربارة «خشخشانه» هم احتمالاً ایراد کار اینجاست که ما معمولاً پسوند «ـانه» را به اسم میچسبانیم. «خشخش» آواست و به طور طبیعی باید چیزی شبیه به «خشخشگرانه» از آن ساخته میشد.
پنج- در بیت هفتم (آخر)، شاعر در واقع میخواسته به خود آمدنی یکباره را تصویر کند؛ با زمینهسازی بیت قبل، شاعر در این بیت ناگهان به خود میآید و یک شعر متولّدشده را پیش روی خود میبیند و نمیتواند مطمئن باشد که آن زنی که معلوم نیست واقعی بوده یا خیالی، کی آمده و کی رفته است. اشکال کار در این بیت، به باور من، کاربرد اشتباه «تولّد شعر» به جای «شعر متولّدشده» است. «تولّد» یک پروسه است؛ یک عمل که تدریجاً رخ میدهد امّا شعری که متولّد شده، یک اُبژه است که میتوان یکهو به خود آمد و با آن روبهرو شد. شاعر میخواسته بگوید ناگهان به خود آمدم و با شعری که متولّد شده روبهرو شدم.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.