بر آينه غبار نميماند
يعني كه غصّهدار نميماند
پايان قصّه تار نميماند
چشمي به انتظار نميماند
وقتي كه عشق قطبنما باشد
در چشمهات ماه مجسّم شد
پيوند آب و آينه محكم شد
بين من و تو فاصلهها كم شد
حوّا نصيب حضرت آدم شد
تا عرش جاي خلوت ما باشد
من ماهيام، تو جنبش دريايي
ميآيي و زياد نميپايي
امّا درونمان شده غوغايي
موهات را كشيده به آنجايي
كه روي شانههام رها باشد
پيچيده نغمههاي تو در باران
گرم است آسمان به تماشامان
من در لباس عاطفهات پنهان
تا «إن يكاد» توست بلاگردان
ترس از نگاه غير چرا باشد؟
آينده در نگاه تو روشن بود
وقتي كه دستهاي تو با من بود
وقتي هدف به اوج رسيدن بود
سهم تو از جهان فقط اين زن بود
تا پلّهاي به سوي خدا باشد
تا با دمش رسوخ كند در تو
اصلاً مسيح باشد و شهپر تو
اعجاز دستهاي پيمبر تو
هر جا نگاه كرد سراسر تو
هرگز نخواست از تو جدا باشد
نقد:
این شعر از سلامت زبانی برخوردار است و بیان و پرداخت مناسبی نیز دارد و خوشبختانه شعر ساختارمندی است. در بحث موسیقی نیز به لحاظ قوافی درونی و هم به لحاظ موسیقی معنوی، مراعات نظیر و ارتباطهای افقی، پیوندهای خوبی دارد. از نظر تصویرپردازی در بند سوم اتّفاقات خوبی رخ داده امّا به نسبت بندهای آغازین، هرچه به سمت پایان میرویم از قوّت تصاویر و آشناییزداها کاسته میشود. میدانیم که آغاز و انجام در شعر و فراز و فرودها باید متناسب باشند که امکانی برای انسجام بیشتر عناصر درونی فراهم کنند امّا انتظار مخاطب در پایانبندی -که یک ظرفیت بالقوّه است- برای ثبت عاطفهای که از شروع شعر با قوّت نمود دارد، برآورده نمیشود، گویی شعر بدون پایانبندی در موازنه قرار نمیگیرد. چون موفّقیت سخن در خطابه برای جذب مخاطب، انتخاب اوج و فرود مناسب و دقیقههایی زبانی و کلامی است یا به عبارتی فنّ بیان، که اینجا بعد از اثربخشی خوب عناصر درونی و عاطفی، مخاطب به یکباره در آخر شعر بدون گرفتن نتیجه رها میشود. نکتة دیگر تکمصراعهای ترجیع در بافت ساختاری زبان بسیار نقش خوبی ایفا میکنند؛ هم در تکمیل فرم و تکنبکهای زبانی و هم در تکامل محتوا و معنا. شاعر با این مصراعهای ترجیع به خوبی از عهدة شکستن بنبستهای قالب کلاسیک برآمده و زیبایی ادامهدار تصاویر و تخیّل شاعرانه را جز در بند آخر تأمین کرده است.