نقد مکتوب شعر فرزانه شریفات
شاعر: فرزانه شریفات
22 دی 1396
02:58 |
0 نظر |
1473 بازدید |
امتیاز: 5 با 1 رای
وقتی زنی ویرانه شالش را تکان داد
طوفان خودش را لای موهایش نشان داد
رفت و کنار نردهها از روی اجبار
زیباییاش را مدّتی تحویل خان داد
برداشت قوری را و با سردی به آن مرد
از سرخی لبهای خود یک استکان داد
با یک گره بر روی ابروهای هشتش
حتّی به سربازان دشمن هم کمان داد
فصل درو بود و هوای چشمهایش
هی کار دست جلگۀ مازندران داد
چشمان خود را بست، خود را روی پل دید
در لحظهای کوتاه، تغییر مکان داد
لبهاش را از روی پل انداخت پایین
ماهی کوچک روی دست رود جان داد
از چشمهای زن کبوترها پریدند
وقتی که جنگل با تأسّف سر تکان داد
نقد:
یکی از مهمترین کارکردهای شعر، اشاره به اتّفاقات تاریخی و اجتماعی است. با این همه، باید دید دامنة کار شاعر تا چه اندازه پذیرای ذکر واقعههایی است که پیش از این، مکرّر قرائت شدهاند و در این میان، هنر شاعر در بازسرایی آنها در چه حوزههایی نمود پیدا میکند.
آیا صرفاً به روایت کشیدن مشکلات اجتماعی روزگار یا به نظم کشیدن اتّفاقاتی که در گذشته افتاده است را میتوان در زمرة ادبیات موفّق محسوب داشت؟ نگاهی دقیق به تاریخ ادبیات و آثار ماندگار در آن، این حقیقت را آشکار میکند که بیشک، اگرچه ادبیات فارسی از روزگار پیشین با این قبیل روایات درگیر بوده است امّا کمتر شعرهای موفّقی را میتوان در آن سراغ گرفت که صرفاً روایتی تاریخی از ماجراهای حال و ماضی باشند. باید توجّه کرد آثاری از قبیل شاهنامه، پنج گنج، برخی از روایات مثنوی معنوی و... ارزش ذاتی خود را تنها مدبون به نظم کشیدن داستانهای منثور و روایات شفاهی نیستند، بلکه این آثار در ضمیر خود صحنههای شگفت دیگری را از تبحّر شاعرانه و حکمتهای آشکار به تماشا گذاشتهاند. این غزل به صراحت کلام آن، نشان از دورة خان و خانبازی دارد که شکل سنّتی روایتشده در آن، سالهاست که در ایران، فراگیری و دست کم واقعیت بیرونی ندارد. پس شاعر، ما را به روایتی آشنا پیوند داده است. با مرور شعر درمییابیم که شاعر نه تنها مخاطب را به روایتی نوین پیوند نداده، بلکه به ذکر روایتی آشنا بسنده کرده است. بیگمان اگر شاعر ضمن به تصویر کشیدن فضای خانسالاری دیروز، به دنیای امروز نقبی میزد و مشکلات زنان امروز را از پنجرهای سنّتی به تماشا مینشست شعری قابلتأمّلتر به دست میداد.
غزل خانم شریفات راوی این حقیقت است که وی شاعری است بیپروا و مشتاق تجربههای تازه. بیپروایی او در روایت، نه تنها ایراد محسوب نمیشود، بلکه خواننده را با متنی روبهرو میکند که از جسارتهای ادبی تهی نیست. شاعر به خود اجازه داده، هم در حوزة معنا و هم در حوزة لفظ، فضاهایی تازه را تجربه کند. امّا نکته اینجاست که شاعر اگرچه مسیرش برای تجربههای شخصی یکسره بسته نیست امّا یک شاعر زیرک میکوشد با بهرهگیری از تجربههای دیگر شاعران، راه را برای رسیدن به مقصود خویش کوتاهتر کند.
غزل شریفات با آنکه تهی از ایرادات بلاغی نیست امّا راوی طبع روان شاعر آن است. بهتر است شاعر تصاویر ارائهشده در شعر را با مابهازاهای بیرونی تطبیق دهد تا زیبایی یا نقص آنها پیش از هرکس برای خودش آشکار شود. اینکه کسی به اجبار مجبور باشد برای دیگری زیباییاش را به نمایش بگذارد، نکتهای است که در دنیای حقیقی میتواند اتّفاق بیفتد و در شعر و ادبیات هم پیش از این به آن اشاراتی رفته است امّا چه اصراری است که این اتفاق در کنار نرده بیفتد؟ اصولاً نرده در اینجا چه نقشی دارد؟ شاید تلاش شاعر برای به تصویر کشیدن میلههای قفس و مجازاً زندان معنویای بوده که پیش از این، زنان اسیر خانها دچارش بودهاند امّا هیچ قرینهای برای رسیدن مخاطب به این معنا در دست نیست. ارتباط هلالی بودن ابرو و کمان نیز قرنها دستآویز شاعران بوده است برای ساخت مضامینی که بیشتر بر مدار تکرار و ابرام شکل گرفتهاند. این که شاعر تلاش کرده تا از این ارتباط مضمونی تازهتر بسازد، ستودنی است امّا نهایتاً تصویر و مضمون ارائهشده اتّفاقی است قابل تأمّل و هنرمندانه؟ حرکت سوررئالیسم در بستر رئال این غزل امری است که کم و بیش مشهود است، حرکتی که با پرتاب لبها از روی پل به پایین و مرگ قهرمان شعر به اوج میرسد. اینگونه تصویرسازیها اگرچه ممکن است در برخورد اوّل، هنرمندانه جلوه کنند و مخاطب را به تأمّل و حتّی تشویق وادارند امّا از آنجا که با دنیای واقعی بیگانهاند نمیتوانند قوّت تأثیرگذاریشان را برای همیشه حفظ کنند. بهتر است شاعران تصویرهای ساختهشده در شعرشان را با منطق شاعرانه و پویایی و حلاوت تخیّل در آثار برتر ادبی معاصر بسنجند.
نکتة آخری که باید به آن اشاره کرد اجتناب از فانتزینویسی است که با توسعة فضاهای مجازی، به شدّت از آن استقبال شده است. حقیقت این است که این کار چندان سختی نیست و صرفاً با استخدام برخی کلمات خاص میتوان شعر را رنگ و لعابی جذّاب داد امّا باید توجّه داشت که هر کلمه اگر در نحوة کاربرد خویش توجیهی نداشته باشد طفیلی کلام میشود و وبال شعر. مصراع اوّل مقطع این غزل، در نگاه اوّل بیایراد است و شاید اینگونه جلوه کند که شاعر توانسته خوب از پس کلمات بربیاید امّا حقیقت این است که بیت مفهوم روشنی ندارد. مجال بررسی بیشتر نیست امّا عجالتاً واژة پرستو را به جای کبوتر پیشنهاد میکنیم. زیرا پرستو پیامآور بهار است و بهار با توجه به مضمون بیت، با جنگل ارتباط محکمتری برقرار میکند و سیاهی مردمک چشم را فرایاد میآورد که با پریدن آنها، سفیدی چشم (مرگ) به ذهن متبادر خواهد شد.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.