نقد مکتوب شعر مرضیه شهیدی
شاعر: مرضیه شهیدی
24 دی 1396
00:57 |
0 نظر |
953 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
آیینه، قرآن و دعای جوشن آوردم
آه از بهار دِه برایت سوسن آوردم
یادم میآید پشت گوشی سرفه میکردی
مادر! برای سرفههات آویشن آوردم
هی دستکش میبافتم، هی منتظر، شاید...
شال و کلاه و دستکش یک خرمن آوردم
در نامهها گفتی لباست وصله میخواهد
عیبی ندارد، با خودم نخسوزن آوردم
ای من بگردم قدّ و بالای تو را مادر!
اشک و کت دامادی و پیراهن آوردم
چشم حسود از قامتت، از دستهایت دور!
از جنس دریا «و إن یکاد» و شیون آوردم
نقد:
شعر مرضیه شهیدی شعر خوبی است و از شعر برمیآید که شاعر، شعر را برای خود درونی کرده است. به بیان دیگر، این شعر، شعر خود اوست و عاریهای از اشعار دیگر شاعران نیست. او شاعر است و کلمات را آنگونه که بخواهد سر هم میکند. این شاعر در همین دنیایی زندگی میکند که شعر را سروده است.
شعر بیان دلهرههای مادری است که هم در بهار ده، سوسن را دیده است و هم صدای سرفههای فرزندش را پشت گوشی شنیده است و هم آویشن برای او دم داده است. میشود گفت شاعر، این شعر را زندگی کرده است و به مصداق آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند، مخاطبِ این شعر را تحت تأثیر عاطفة خود قرار خواهد داد. نکتة دیگر و دیگر حسن این شعر نیز این است که خانم شهیدی قافیههایی بدیع آورده است و مجموعة این قافیهها در اشعار دیگر شاعران حضور جدّی ندارد. این باعث شده است که مضامین او، مضامین او باشند و همین نقطة قوّت شعر است. از خوبیهای دیگر، شعر نحوهای مختلفی است که دیده میشود: «ای من بگردم قدّ و بالای تو را مادر!» و «هی دستکش میبافتم، هی منتظر شاید» که در آنها جنبة طبیعی کلام دیده میشود. به «آه» در بیت اول نیز توجّه شود؛ اگرچه «آه» برای پرکردن وزن در ابتدای مصراع دوم آمده است امّا کاملاً در بافت حل شده است و این موضوع کاملاً طبیعی مینماید، مخصوصاً زمانی که شاعر در این بیت با آوردن مصوّتهای بلند، به خوبی حالت دلهره و شوق و هیجان را -که در حالت طبیعی کلمهها را کش میدهند- بیان کرده است. منظور این نیست که شاعر آگاهانه چنین کرده است، بلکه منظورم این است که اگر شاعر تمرینهایی از این دست داشته باشد، پس از مدّتی این اصول در ناخودآگاه وی رخنه خواهد کرد و به صورت طبیعی، فرم شعرش با مضمون و مضمون با فرم هماهنگ خواهد شد. در انتها ضمن تحسین شاعر به نظر میرسد که واژههایی مانند اشک در مصراع «اشک و کت دامادی و پیراهن آوردم» و دستهایت در «چشم حسود از قامتت، از دستهایت دور» تا حدودی خارج از مضمون هستند و باید فکری برای آنها کرد تا طبیعیتر دیده شوند. در شعری با این همه زندگانی، مادر محال است بگوید «اشک و کت دامادی برایت آوردهام» یا بگوید «چشم حسود از دستت دور».
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.