نقد مکتوب شعر پوریا منصوری
شاعر: پوریا منصوری
24 دی 1396
00:59 |
0 نظر |
1161 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
1
دلگير شبيه خانههاي اين شهر
بيدغدغه چون نشانههاي اين شهر
تنها گذر خاك به من ميافتد
مانند كتابخانههاي اين شهر
2
براي دستگاه به اصطلاح ديپلماسی آمريكا
همراه نهنگ صلح را ميجويند
با چنگ پلنگ صلح را ميجويند
اين ديپلماتهاي عاقل عمريست
از چشم تفنگ صلح را ميجويند
3
رفتهست به معراج بلندش دريا
ماهي زده بر تاج بلندش دريا
خود را ز نگاه ساحلش پوشانده
با پردۀ امواج بلندش دريا
4
هرچند كه روز چشم من غمگين است
در راه عبور از هزاران مين است
در جشن اجابت سحر ميرقصد
با ريسۀ اشک، گونهام آذين است
نقد:
برخی فرازهای این چهار رباعی بسیار امیدوارکننده است امّا شاعری که رباعی را به عنوان قالب تخصّصی خود انتخاب میکند، باید توجّه کند که در فضای کوچک رباعی، هر اشکالی به چشم میآید و بدتر اینکه هر اشتباه کوچکی، بزرگ به چشم میآید. به عنوان مثال در قالبی مثل غزل، اگر دو یا سه بیت هم خوب از آب دربیایند، شعر کار خود را کرده است امّا در رباعی باید تمامیت شعر، بی حرف و حدیث، و تمام و کمال باشد.
مثال بارز اشتباه جزئی را میتوان در رباعی اوّل مشاهده کرد. این رباعی در مصراع دوم، کلمهای دارد که چندان سنخیت و تناسبی با بقیة شعر ندارد و معلوم نیست چرا هست: «نشانه». به جز این کلمه، تمام شعر به لحاظ مضمونی و زبانی در شرایط بسیار خوبی قرار دارد امّا این کلمه، در فضای کوچک رباعی کاملاً خودنمایی میکند.
در رباعی دوم، هر چند با پیشانینوشت و فضای کلّی شعر، معنا معیّن است امّا باید توجّه شود که معنا از شعر برآید، نه از حافظة تاریخی مخاطب. به چه معنا؟ به این معنا که در دو بیت نخست «همراه» و «با» کارکرد معنایی مدّ نظر شاعر را ندارند. شاعر میخواهد بگوید که مثلاً دیپلماتها در کام نهنگ و چنگ پلنگ به دنبال صلح میگردند امّا نحو جمله این را میرساند که دیپلماتها همگام و همدوش نهنگ و پلنگ، در پی صلح میگردند!
رباعی چهارم به لحاظ کشف و شکار شاعرانه، رباعی بسیار خوبی است امّا کاش این کشف با زبانی آراستهتر و پیراستهتر ارائه میشد. به عنوان مثال واژة «مین» که بار تداعی و معنایی بالایی دارد بی هیچ پشتوانهای آمده است و رفته است و نقش ویژهای ندارد. همچنین اینگونه که از رباعی برمیآید فاعل فعل «رقصیدن» باید «چشم» باشد که رقصیدن چشم، چندان تصویر زیبایی نیست. اگر به گونهای این رقص به اشک بازمیگشت زیبایی دوچندان میشد:
«اشکم به نظر قطرهزنان میرقصد
آهم به جگر بالفشان میرقصد
تا یاد تو میکنم دلم میبالد
تا نام تو میبرم زبان میرقصد» (بیدل)
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.