نقد مکتوب شعر طاهره فرزانه
شاعر: طاهره فرزانه
30 دی 1396
23:42 |
0 نظر |
1078 بازدید |
امتیاز: 4.5 با 2 رای
این روزها شبیه پلنگی که ماه را
در من مسافریست که گم کرده راه را
با او همیشه بیم به بیراهه رفتن است
هر آن اگر نشان ندهی راه و چاه را
دست مرا بگیر که آسان شکسته است
هر باد هرزه، شاخۀ بیتکیهگاه را
من با کدام رو سر تعظیم خم کنم؟
وقتی به دوش میکشم اینسان گناه را
با گریه میدوم به هوای تو، تا دمی
از بام خویش، پر بدهم اشک و آه را
پل میزنم دوباره به آغوش امن تو
حالا مسافرم وطنی دلبخواه را
آسودهام شبیه دلیری که یافتهست
بعد از نبرد تن به تنی، جانپناه را
نقد:
غزلی که پیش روی ماست، شعری است که تمام و کمال، مصداق شعر امروز را دارد. شاعر در بازة زبانی شعر امروز، اندیشهاش را بر محمل کلمات نشانده است، اگرچه از همة امکانات فرمی و زبانی شعر امروز بهره نگرفته است؛ امکاناتی مثل قافیه و ردیفهای تازه و بکر و البتّه ترکیبهای بدیع.
آنچه میماند اینکه اندیشه یا آبشخور فکریاش تا چه حد از آن خود اوست. مشکل امروز شعر ما این است که بیشتر شاعران امروز از خودشان ایدئولوژی یا جهانبینی خاصّ خود را ندارند. بیشتر اندیشة شاعران امروز، وامی است از شاعران پیشین یا حدّاقل معاصر. این امر شاعر امروز را به سمت وقایعنگاری پیش برده است. وقایعنگاری که ناشی از تجربههای شخصی است. البتّه این تجربه گاه میتواند خیالی هم باشد.
این نوع شعر با شعرهای گذشتة ادبیات ما که نوع غم جهانی را فریاد میزد فرق دارد و فرقهای فراوان هم دارد.
بگذاریم و بگذریم. شعر با یک سفیدخوانی در مصراع اول شروع میشود. مخاطب به دنبال این است که این سفیدخوانی در مصراع دوم تکمیل شود امّا مصراع دوم، ساز خودش را میزند. از این جهت شعر با نوعی نقص شروع میشود. داستان پلنگ و ماه، داستان حسد است. پلنگ نمیتواند ماه را بالاتر از خودش ببیند امّا ما نشانهای از این موضوع در شعر نمیبینیم.
بیت دوم در تداوم و تداعی بیت اوّل آمده و خوب آمده است ولی در بیت سوم از کسی میخواهیم که دست ما را بگیرد که او خودش گمکردة راه است و در بیت بالا خودمان باید به او راه و چاه را نشان میدادیم.
ابیات بعدی هرکدام به خودی خود بسیار زیبا هستند امّا در توالی و ادامة داستان شعر نیستند یا شاید بهتر است بگوییم ابیات ابتدایی همگام و هماهنگ با بقیة شعر نیست.
در واقع ما با وحدت موضوع در محور عمودی شعر مواجه نیستیم و این عمدهترین چالش موجود در این شعر است.
در پایان شعر اگرچه شاعر به آغوش گرمی پناه میبرد و این میتواند پایانبندی خوبی برای شعر باشد ولی به نظر میرسد شعر هنوز ناتمام است.
ای کاش در مصراع آخر به جای «نبرد تن به تنی»، عبارت «نبردی تن به تن» آمده بود.
با این توصیف و گذشته از وحدت عمودی که در شعر نبود، ما با غزل خوب و روانی روبهرو بودیم.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.