نقد مکتوب شعر مرتضی خدادادی
شاعر: مرتضی خدادادی
20 آبان 1397
18:59 |
0 نظر |
595 بازدید |
امتیاز: 5 با 1 رای
اسم خود را صدا زدم دیشب در حوالی کوچة تردید
تا که پیدا کنم خودم را باز گفتم ای خاطرات برگردید
بین افکار پوچ و بیحاصل توی دریای ترس و ناکامی
هی صدا میزدم ولی انگار آن من ِ گمشده نمیفهمید
کوچهکوچه ورق زدم شهر ِ خستة سالهای غمگین را
هی صدا میزدم کجایی مرد؟ او ولی باز هم مرا نشنید
تا رسیدم به جنگلی تاریک، جنگل سرد بیسرانجامی
با درختان ِ آرزوهایی که به پایان روشنی نرسید
شاخهها شوره بسته و مرطوب زیر باران ِ اشکهایی که
هیچکس پاکشان نمیکرد و بر تن گونههام میخشکید
میزدم شاخههای وحشت را با دو دستم کنار و میرفتم
تا رسیدم به نوجوانی که وحشتآلوده بود و در تردید
زانوان نحیف و سردش را با دو دستش گرفته در آغوش
سر ِ خود را به روی زانوها میفشرد و مدام میلرزید
من صدایش زدم تو من هستی؟ سر خود را گرفت بالاتر
پاسخم را نداد و فهمیدم از نگاهش که سخت میترسید
گفت از آیندهام خبر داری، ای که از راه دور میآیی؟
بگو از سالهای بعد از این خبر از دلخوشی نیاوردید؟
پاسخم تلخ بود و آهسته سر خود را دوباره پایین برد
با خودش گفت پس چرا دائم وعدههای قشنگ میدادید؟
□
نوجوانیّ بیفروغم را من رها کردم و گذر کردم
رد شدم از میان آن جنگل، رو به دروازههایی از امّید
تا رسیدم به دشت زیبایی، غرق گلبوتههای رنگارنگ
کودکی در میان آن گلها خندهای کرد و گریهام را دید
تا صدایش زدم تو من هستی، دستهای گل برای من آورد
گریه کردم میان دستانش، او در آغوش من فقط خندید
گوشة آستین خود را نرم میکشید او به صورتم آرام
اشک من را زدود و آهسته گونهام را گرفت و هی بوسید
گفتم آینده را نمیخواهی؟ او فقط کودکانه میخندید
تا که آخر میان دستانم مثل بچّهفرشتهای خوابید
کودکیهای من در آغوشم، من در آغوش کودکیهایم
غرق آرامشی اهورایی روحم از خاطرات من میچید
□
در جهانی که جسمم آنجا بود کمکمک صبح دیگری آمد
تار شد دشت کودکیهایم، بغض من هم دوباره میترکید
باز هم روز دیگری از درد، باز هم شهر آهن و سیمان
باز هم زندگی تکراری، مثل غمگریههای در تبعید
چشم خود را گشودم و دیدم اثر از دشت و باغ گلها نیست
کودکی در میان دستانم مرده بود و دگر نمیخندید
نقد:
وقتی به تعریف غزل رجوع کنیم میبینیم ادبا میزان ابیاتش را تا شانزده بیت تعریف کردهاند. دقیق شدن در غزل امروز امّا این میزان را تا هفت–هشت بین کاهش میدهد. صرف نظر از برخی استثناها میبینیم کوتاه شدن شعرها ارتباط مستقیمی با حوصلة مخاطب امروز دارد.
آقای خدادادی در این غزل نشان داده است که زبان شعر را تا حدود زیادی میَشناسد و حتّی میدانسته که در این شعر دنبال بیان چه چیزی است امّا بهتر میبود در انتخاب تعداد ابیات وسواس بیشتری از خود نشان میداد تا مخاطب در خوانش شعرش دچار خستگی ذهن نشود. حقیقت این است که وزن بلند این شعر تا حدودی بیان روایت را توجیه کرده و متن را آمادة انتقال روایت میکند امّا با این حال طولانی بودن وزن و طولانی بودن شعر در کنار عدم ارتباط افقی شعر و اکتفای شاعر به حفظ ارتباط عمودی، مخاطب را به بازخوانی دوبارة شعر دعوت نمیکند.
یکی دیگر از نکاتی که باید به ان اشاره کرد نقش قافیه در شعر است. شاعر آگاهانه در شعری که روایت را مد نظر دارد ردیف را حذف کرده است و این امر به او کمک کرده تا در تطویل شعر، دغدغة شعرهای مردّف را نداشته باشد. امّا این یک روی سکّه است و باید گفت این آگاهی زمانی به توفیق منتج میشد که جایگاه قافیهها، جایگاهی محکم بود و اصیل. جابهجا کردن برخی قافیهها به دلیل عدم پشتیبانی مضمون، اتّفاقی است که در اینجا افتاده و شاعر با خرج کردن توان خود، برای حفظ روایت از این مهم غافل شده است.
گذشته از اینها در خصوص روایت در غزل باید بیشتر تأمّل کرد. در این مورد تنها به این نکته اشاره میکنیم که تجربههایی از این دست در دهة هفتاد و هشتاد، تجربههای موفّقی نبوده است.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.