من از سکوت تو حرفی نگفته میخوانم
از این سکوت پر از طعنهها گریزانم
به من به چشم خطاکار دل نسوزانید
به جرم کار نکرده اسیر زندانم
تو از جراحت قلبم بگو چه میدانی
گزاف پوچ نباف و بگو نمیدانم
به بیگناهی من میرسی به وقتی که
طناب دار به حلقم رسید و بیجانم
اگرچه میشود از بند نازکت بگریخت
ولی به رسم رفاقت به بند میمانم
به خندههاي لب «بهمن» اعتنا نکنید
که از زیادي درد است اگر که خندانم
نقد:
سادگی نخستین حُسنی است که در این غزل جلوه میکند: زبان نرم و بیتنش، قافیة آسان، بدون استفاده از ردیف ونوعی سرسپردگی در مضمون امّا کثرت تکرار و حشو کلمات هم نخستین عیب این اثر است، عیبی که بیش از وزن نخستین حسن، سهم دارد.
هر بیت از این غزل اقلّاَ یک واژة تکراری در دو مصراع دارد: سکوت (بیت اوّل)، کار (بیت دوم)، بگو (بیت سوم) و... که دست کم برخی از این تکرارها حشوگونه است.
برخی تعابیر به دلیل سادگی مفرط از زبان جزیل شعر فاصله گرفتهاند، نظیر آنچه در بیت پنجم دیده میشود.
زمان افعال در مصراع دوم بیت چهارم تعارض دارد، جز اینکه آن را به حساب محاوره بگذاریم که در این صورت بنیان زبان بیت مغشوش میشود.
سادگی صفت خوبی در شعر برای جلب مخاطب عام است امّا شاعر ما باید بداند که این مسیر لغزشگاهی خطرناک هم هست که گاه از جادة شعر دور میافتد.