دوشنبه, 17 اردیبهشت,1403 |

نقد مکتوب شعر آمنه شهسوارنسب

شاعر: آمنه شهسوارنسب

13 آبان 1402 09:49 | 0 نظر | 73 بازدید | امتیاز: با 0 رای
فکر می‌کنم زمان
لابه‌لای ثانیه
دقیقه
روز
چشم بسته و هنوز
گرم رادوباره سرد
سبز را دوباره زرد می‌کند
فکر می‌کنم زمان
با پرنده‌ها بهار را کشیده است
روی بوم آسمان
دانه‌های برف را
با پر فرشته‌ها کشیده است
فکر می‌کنم زمان
عبد مخلص خداست.

از پنجره دیدم که باران
باچتری از ابر
جای من و تو
از کوچه‌ها و جاده‌ها
چک
چک
گذر کرد.

بغض کرده ساعت
ثانیه پژمرده
هردقیقه بی تو
یک دقیقه مرده

فصل ها سردرگم
پلک بسته خورشید
پشتِ در مانده بهار
ناامید است امید

می‌نشیند در دل
یک شکوفه شاید
گلی از جنس امید
جمعه که می‌آید

باز رویاهامان
حول او می‌چرخد
شهر باور دارد
عشق برمی‌گردد.

یک نگاه گرم
با بخار قهوه‌ایی
سردی دلم که هیچ
برف پشت شیشه را هم آب می‌کند.
بهار را پرنده با نوکش کشید روی برف
برف اب شد بدون حرف!

________________________________________
نقد شعر:
بسیار خوشحال شدم, وقتی در آثار رسیده تعدادی شعر نو، یا همان نیمایی نیز یافتم، آن‌هم شعرهای خوبی که در آن‌ها به دو نکته‌ی مهم توجه شده بود، یکی، ایجاز و دیگری معناگرایی. مسلم است که جناب نیما یوشیج نه برای تفنن یا فرار از عروض سنتی یا حتا شهرت و دگراندیشی دست به تغییرات بنیادینی در زبان و بیان و فرم و ساختمان شعر، یازیده است، که بدیهی‌ترین دلیل او، خاصه در آن بازه زمانی، عبور از تکرار ملال‌آور واژه‌ها و حرف‌ها و معانی دم دستی‌ای بود که از فرط تکرار به ابتذالی آشکار و حال به هم زن رسیده بود. این است که بایسته‌ی نخست نیمایی‌نوشت، تازه‌ کردن متن از درون تا برون است. آن‌چه سرکار بانوی شاعره‌ی سطرهای بالا آورده و نوشته, خوشبختانه هم در نمای ساختمان و هم در شکل سرسرای متن، یک تازگی قابل دسترس و البته قابل ستایش دارد. مصداقی اگر بخواهم نونگاه‌های سرکار آمنه‌خاتون را نشان بدهم، اول‌جا در سطر آخرین شعر نخست است که بی آن‌که مخاطب انتظارش را بکشد، از «عبد مخلص خدا» آن‌هم برای «زمان» که می‌تواند تاملی باشد بر ترکیب پارسی «امام زمان» که به حضرت ولی عصر‹عج› گفته می‌شود. این‌ فقط گمانه‌زنی یک مخاطب جدی ادبیات است و تا خود شاعر لب باز نکند، نمی‌شود آن‌را قطعیت بخشید. این که شاعر بدون آن که در پس شعارها و القاب و عطایا، حرف دلش را بزند کجا و این‌که به گونه‌ای شبه‌رمانس با آخرین شانس بشریت که از قضا امام زمانش نیز می‌باشد، گفت‌و‌گو کند کجا؟ پس مهم چه گفتن نیست، بیلکه چگونه گفتن است که سرکار خانم در کار نخست توفیق داشته آن را اجرایی کند.
در شعر کوتاه بعدی، یک روایت شاعرانه، از چه‌بودِ یک روز بارانی، می‌خوانیم، مخاطب منتظر ادامه است و شعر تمام شده، البته در این کوتاهه، گپ شکل نمی‌گیرد و توصیف در نهایت زیبایی رخ می‌دهد، باران، چتری از ابر در دست دارد و از کوچه‌ها می‌گذرد، مهم‌ترین کارکِشی در این اثر، از چک‌چک کشیده شده، شاعر در توصیف می‌گوید «جای من و تو» این همان، هوای نفره‌ای است که باب قدم زدن‌های عاشقانه است، کاری که باران به تنهایی انجام می‌دهد و شاعر خود و لابد عشق‌اش را در آن موقعیت، جای می‌دهد. کاری که از چک‌چک کشیده می‌شود، همان گفت و شنفتی‌ست که در صورت حضور او و عشق‌اش در زیر باران رقم می‌خورد.
ترانه‌ای که سپس در کارهای آمنه، خوش آمده است، بهترین سروده‌ شاعر در بین این چند کوتاهه است، کاری به غایت عزیز و دوست داشتنی، بی فراز و فرودهایی لفظی و معنایی و با تسلطی جالب بر وزن و محتوا که حاصلش عدم لغزش شاعر و طبعا انرژی دادن به مخاطب است. ناگفته نماند، هم‌چنین این شعر را می‌توان در زمره شعر نوجوان جای داد. آمنه چنان که خوب از پس این متن برآمده و تقدیمش کرده به حضرت قائم «عج» در کار آخر بزرگترین ضعف را دارد، عدم شکل‌گیری ماجرایی شگفت، در سطح ماندن و مشابهت به کارهایی از این دست در شعر سپید، از دیگر خبط‌هایی‌ست که در شعر آخر نخ‌نما شده است. با همه این حرف‌ها، خانم آمنه شهسوار، از آتیه‌سازان شعر خوب خواهد بود، بادا که در باد این گفته نخفته و پروازش را ادامه دهد.
ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.