نقد مکتوب شعر هانيه سادات مرتضوي
شاعر: هانيهسادات مرتضوي
13 آبان 1402
10:26 |
0 نظر |
190 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
او یک زن بیچاره نه! آواره نه! زخمیست
او مبتلا به ایدز نه ویروس نامردیست
وقتی که شب آقا پلیس بچه هاخوابست
در سطل های آهنی مشغول غم گردیست
در این زن بیچاره نه! آواره نه! غمگین
دیروز یک آهوی هجده ساله می خندید
صیاد های شهر، دیگر تیر لازم نیست
با حرفتان او را به باد مرگ می بندید
مامور لب هاتان به دستش دستبندی بست
با حکم تهمت ها اسیرقفل و زنجیر است
نفرین نخواهد کرد اما اشک هایش چه؟
امروز او، فردا شما ... این آه واگیر است
در نیمه ی شب نعش آهو دفن خواهد شد
در چاله ی آوارگی، در گور تنهایی
این را به جز تهران کسی یادش نمی آید
از قلب پل ها زاده شد آهوی هرجایی
آهوی هرجایی همان آهوی خندان نیست
مابین شان فرسنگ ها فرق است فریاد است
همراه رگ هایش کمی آسودگی نوشید
آهوی هرجایی که حالا سخت معتاد است
با خون خود مخلوط کن آن زهر ماری را
اما بدان تنها دو سی سی مرگ کافی نیست
جای سرنگت با سرم تزریق کن امشب
تا مردنت پاسخ دهد آشفته حالی چیست
آری سرنگ آلوده ی آهوی دیگر بود
حالا دو تا زخمی درون او هم آغوشند
آرام، تر!آهسته تر مردم! نمی بینید
پل زاده ها در انتظار مرگ خاموشند؟
در چار راه درد،غم، کابوس، تنهایی
با دود اسفندی که با اکراه می سوزد
سروی خبر از تیشه های هرز می گیرد
زخمی لبش را با نخ سیگار می دوزد
کفتار ها از مرده آهو بوسه می خواهند
گندم تن خود را حلال داس ها کرده
آن سوی دیگر برج ها سرمست می خندند
این شهر پایش کفش هایی پا به پا کرده
این شهر مدت هاست از پس کوچه ها کوچید
این شهر آغوشش حصاری شک زندان است
طهران عصایش گم شد و تهرانِ شل انگار
تا عمر دارد در سرای سالمندان است
آهو شدن تقدیر بدرنگیست در این شهر
سخت است با سگ زاده ها همزیستی کردن
با لخته خونی مهر شد بر روی پیشانیش:
(یک عمر جای زنده بودن نیستی کردن)
این روزگار تلخ شعری چند صد بیتیست
صد آرزو در هر هجایش نقش بر آب است
این قصه هم آخر فراری شد=سه تا نقطه...
از اولین مصراع،شعرم کارتن خوابست
________________________________________
نقد شعر:
به شاعر این شعر درود می فرستم
این اثر چهارپارهای پر از واقعیتنگاریهای تلخ از اتفاقات و زندگی اجتماعی لایههای آسیبدیده (زنان معتاد کارتنخواب) را روایت میکند. در ابتدای شعر، این تأکید به مخاطب یادآوری میشود و نوعی برائت استهلال را در شعر ایجاد میکند.
شاعر سعی کرده هرآنچه در مورد سختی و نکبت زندگی زنان معتاد بیخانمان در خیابان را میداند، در شعر نمایان سازد و گاهی عجله برای گفتن باعث شده تکنیکهای شاعرانگی از دستش در برود.
در شعر با ترکیبسازیهای خوبی روبرو میشویم مثل: "آقا پلیس بچهها" که بسیار عاطفی است، "برجهای سرمست"، "تیشههای هرز"، "سگزادهها" و غیره که نمونههایی از انتخابهای خوب شاعر است و البته نگاه و کشف خوبی که در واژه طهران/ تهران شده است، بسیار مشعوف کننده است.
ناگفته نماند که این اثر با چند اشتباه در معماری شعر آغاز شده است. عدم ارتباط پلیس با سطل گردی یک معتاد، استفاده بیجا و موکد از "نه" که حتی باعث کژتابی میشود (این نهها نقش نفی کننده موضوع قبل خود را دارند، در حالیکه نفی این موارد در نظر شاعر نبوده) که این امر در بند دوم هم ادامهدار است.
عجلهی شاعر در شعر همچنان با اثر همراه است و در بند دوم تفاوت زمانی فعلها را باعث شده است. و یا در بند سوم، عبارت "مامور لبهاتان" مبهم افتاده و مخاطب نمیداند که منظور شاعر لبهای مامور شده است یا ماموری که برای لبها گماشته شده است؟ و یا افعال مرکب اشتباه که در بند دوم و سوم آمده است؛ به باد مرگ بستن (به جای به/بر باد دادن) و دستبند بستن (به جای دست بند زدن) و یا "این آه واگیر(دار) است.
هرچه به پایان این اثر نسبتاً بلند می رویم، شعر قوام بهتری پیدا میکند وموارد کمتر میشود؛ هرچند مواردی نظیر "فرسنگها فرق (راه) است" و یا "پا به پا (تا به تا برای کفش صحیح است)" هنوز به چشم میخورد.
پرداختن موردی به عناصر تشکیل دهنده شعر خارج از این مجال است. ولی شاعری که این ابیات را آفریده است و انصافاً تصاویر و عاطفهای سرشار را در شعر ارائه داده است، با چندبار بازخوانی اثر میتواند با کمی سخت گیری در تعداد ابیات و حذف و ترکیب چند بند، و وسواس بیشتر روی کلمات به اثری شسته رُفتهتر دست پیدا کند.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.