نقد مکتوب شعر سيد عليرضا حسيني
شاعر: سيد عليرضا حسيني
13 آبان 1402
10:32 |
0 نظر |
196 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
روزگاری روزگاری داشتم دیگر ندارم
با قرار خود قراری داشتم دیگر ندارم
در جواب طعنه های بی کسی گفتم که من هم
یک زمان با خویش یاری داشتم دیگر ندارم
من که اکنون زانوی غم در بغل دارم زمانی
سر به زانوی نگاری داشتم....دیگر ندارم
بی کسی را....درد دل میکرد جنگل با تبر ها
یک زمان من هم بهاری داشتم...دیگر ندارم
پیش از آنی که بیایی بر سرم ای مرگ از عمر*
شکوه های بی شماری داشتم دیگر ندارم
________________________________________
نقد شعر:
یکی از آهنگهای سماعی و گوشنواز، وزن شعر به ویژه وقتی با واجآرایی هنرمندانه شاعر همراه باشد، موتیفهایی شبیه نت ایجاد میکند که البته تنها اهالی موسیقی و گاه مولفان شعر میتوانند آن را حس کنند، در توضیح موتیف بسنده میکنم به درک شخصی و مطالعهی خیلی سال پیش، البته که این معنا، همیشگیست. به کوچکترین جزء بک آهنگ موتیف گفته میشود. موتیفها در شعر صدای حروف هستند که موسیقی خاص همراه با لذت شنیدن شعر را به مخاطب ارزانی میدارد، کاری که درست در مصراع اول و دوم، شاعر به خوبی از پسش برآمده است طوری که میشود صدای حرف را به وضوح شنید.
بدون شک این استعداد و علاقهی آقای حسینی شاعر جوان ماست که بیآنکه بداند در این مسیر قرار گرفته است، مسیری که موسیقی کلام به طرز شگفتی به جان مینشیند. با خواندن اشعار شاعران کلاسیک و بزرگان شعر معاصر، نیز ممارست و تمرین روزاروز، این جوانه شکوفاتر خواهد شد. راه رفتن روی ریلی که وزن شعر نام دارد، چیدمان کلمات با نظمی که خوب و خوشآیند شنیده میشود، یعنی انتقال مفهوم به شکلی پیشرفته، تا آنجا که کوچکی سن و کمی عمر، پساپشت واژگان دیده نمیشود و او را به پیری شکسته که مویش به سپیدی گراییده است، تصور میکنند، راستی که خوب نوشتن، نظم تصاویر و واجها، تعدد مفهوم در کلام از نیازهای جدی و توامان شعر و شاعران معاصر است، البته شاعر باید دغدغهاش این باشد که شعرش صرفا نظم نباشد، بل محتوای غنی را در اثر به خدمت بگیرد و به جای معمولی نوشتن با خاصنویسی انس و الفت بگیرد و هر کارش، کارستان آفرینندگی، نبوغ، خلاقیت، انحصار و ادبیت و ماندگاری باشد.
استفاده از تمثیل و تشبیه و استعاره و ایهام و تلمیح و کنایه و استفهام انکاری و تالیف بکر است که اگر در محتوا، همراستای نظم جا بیفتد، شاعر را به پلههای بالایی سرایش میرساند و از دیگرسو مخاطب را به حظ و وجد خواهد کشاند.
در این مسیر، من آیندهی شعری علیرضا را ماه و ماهتر از باقی رفقایش میبینم، اکنون بهتر است ارتباط بین مصرعها را عمیقتر سازد. مثلا آن مصرع که «بیکسی را درد دل میکرد جنگل با تبرها» حیف است خلاصه شود در یک نیم سطر یا حتا بیت شعر، چون پشتش یک مفهوم عمده تحت عنوان «محیط زیست» و شعار بسیار مهمی و جهانی و ارزشمندی چون «نجات زیستبوم» جای دارد که چه بهتر فارغ از سیاست و شعارزدگی، در قالب شعر و وجدان بیدار و آگاهیبخشی عمومی از آن کار کشیده شود. از آن مهمتر وظیفهای انسانی را در شعر آوردن از جدیترین اهداف ادبیات بوده و هست، چه کسی مدعی آن نیست که «بنیآدم اعضای یکپیکرند» یا «یکدیگرند» سروده عالیجناب سعدی، از عمق جهاننگری، انسانمداری و نوعدوستی شاعر برون نتراویده است، دو بیتی که چهجاها نرفته و چه منزلتها نگرفته و چه سیاستمدارانی را تلنگر نزده است، ای بسا همین مضمون زیبا، بتواند، زایچهی شعرهای ديگر شود که جهانی را به حیرت و تامل وادارد.
در قالب دردِدلی ساده اینگونه میشود به بیت ثمر بخشید. در این مصراع هم شاعر کوشیده است از غمی بزرگ حرف بزند. چرخهی زیست را ملاحظه میفرمایید، چرخهی ناچار همگرایی را متوجهاید؟ درختی که از تبر ضربهها میخورد و میتوان گفت، دشمن اولیهاش تبر است، در نهایت درماندگی و از فرط بیکسی، چارهای جز درددل با دشمن نمییابد. این همان همخواهی سعدیانه است.
در کلیت شعر تنهایی و غم موج میزند، ردیفی که «ندارم» را فریاد میزند، به گویشی عاشقانه شرح زمانه هم هست. شرح ناتمام نداریها، که سخت آدمها را در چنبره خواستن و نداشتن میفشرد، در این مرحله، شابد شاعر حتا فکرش را هم نمیکرده است، اما بی بخواهد از پسش بر آمده است. مواردی که بالا عرض شد، با گذشت زمان، شعرنویسی را به امری چندمنظوره تبدیل میسازد، شعری که در اوج باشد، علاوه بر نظم و پرمغزی، رسانهی فکری، بلندگوی دردها و خواستهای شاعر و مردمان کشورش و پناهگاه مخاطبین دردمند خواهد بود. و "هذا من فضل ربکم" جناب سید علیرضا حسینی، غنیمت دان و به درخشیدن ادامه بده، شما بزرگتر خواهید شد، انشاءالله
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.