جمعه, 14 اردیبهشت,1403 |

نقد مکتوب شعر سيد مجتبي مشرف

شاعر: سيد مجتبي مشرف

13 آبان 1402 10:34 | 0 نظر | 81 بازدید | امتیاز: با 0 رای
کسی که با منِ از پا فتاده کار نداشت
شکستن دلِ بیچاره افتخار نداشت

نخواستم که به وقت فراق گریه کنم
ولی دریغ! دلم بی تو اختیار نداشت

گذشته کار ز کارم ولی بدان ای دوست
دلِ شکسته ی ما ارزش شکار نداشت

چنان به جانِ نحیفم هجوم آوردی
که از تو بر تن من زخم ها شمار نداشت

پس از گذشتن عشق از منِ فتاده ز پا
برای دیدنت ای مرگ! دل قرار نداشت

دلم گذشت ز من! مانده ام بدون دلم!
که حال و حوصله صبر و انتظار نداشت

و کوچ میکنم از شهر، پا به پای سفر
که جا برای وجودِ من این دیار نداشت

سراغ شعر نگیرید، آه ..شعرِ دلم
هر آن‌چه داشت، گلی خفته بر مزار نداشت

________________________________________
نقد شعر:
نهایت یک اثر ادبی، خوانده شدن است و نتیجه خوانده شدن، اگر به دگرگونی حال خواننده منجر نشود، بی‌هیچ شکی ایراد از فرستنده است در چنین زمانی‌ست که شاعر متوجه جایگاه شعری خود می‌شود. پس پیش از آن‌که شعر شما به دست مخاطب برسد و مورد ارزیابی ایشان قرار بگیرد، توصیه اکیدم این است که خودتان را در جایگاه خواننده‌ای حرفه‌ای قرار دهید و ببینید شعرتان ارزش تشویق دارد یا خیر، ببینید آن طور که مخاطبین دوست دارند، با حال و هوای‌شان سازگاری دارد یا نه. اگر چنین روندی را سخت می‌دانید و آن‌قدر به شعرتان تعصب دارید که جز زیبایی‌اش چیزی نمی‌بینید، حتما به یکی که قدرت نقد دارد بسپاریدش تا معایب و محاسن آن را برشمرد. در سالیان اخیر، به واسطه محبوبیت و مقبولیت دوست شاعرم آقای فاضل نظری، نوع نوشتاری ایشان که به زعم این راقم، آمیزه‌ای از نئوکلاسیک امروز و اسلوب معادله سبک هندی‌ست، مورد توجه، کپی، عین‌سازی، شبیه‌گویی و تقلیدِ صرف پاره‌ای نوسرایان قرار گرفته است. همین امر موجب تولید انبوهی شعر مشابه هم شده است که متاسفانه طعم شعر اصلی را هم، از میان برده است. در شعری که اکنون از شاعر جوان آسید مجتبای مشرف پیش رو داریم، نیز، این برداشت‌های غیرمستقیم دیده می‌شود، منظورم خدای ناکرده سرقت ادبی و غیره نیست. منظورم رایج شدن شیوه نوشتاری اوست که بر بسیاری سایه انداخته و خواهد انداخت، بدی این ماجرا آن است که شاعر تازه‌کار متوجه نیست دارد چه می‌کند. فلذا تنها سروده‌هایی دارد که هیچ رد شخص خودش در آن یافت نمی‌شود. موضوع ابدا تقلید از آقای نظری یا حتا از استاد ابتهاج و دیگران نیست، چه شاعر در آغاز ناچار به تقلید از بهترین‌های عصر خود هستند، مشکل آن است که گاهی این تقلید، پایان‌ناپذیر است و شاعری که باید به زبان شخصی امیدوار باشد و برود به سمتی که صدایی مستقل داشته باشد، همچنان در آن وهله باقی می‌ماند که تقلید بر بادشان دهد.
سید مجتبی شاعری‌اش مبارک است به شرط آن‌که این همه اصرار بر ماندن در سمت کهنه زبان نداشته باشد، در بیت ششم غزلش آمده است: «دلم گذشت ز من! مانده ام بدون دلم!/که حال و حوصله صبر و انتظار نداشت» دقیق که بشویم می‌بینیم در مصراع اول می‌شد بگوید «دلم گذشت از من» ولی او کهنگی زبان را عیب نمی‌داند و همین باعث شده تقلایش برای کمتر استفاده کردن از کلماتی که در زبان امروزی محلی از اعراب و استفاده ندارند، زیاد نباشد. اما او ناچار است از یک‌جایی به بعد روی پای خودش بایستد و تا دیر نشده باید سطرهایی بیافریند که ردی از خودش داشته باشد و بعدترها، برسد به جایی که ردی جز خودش در شعرش نبیند . به امید توفیق مدامش

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.