جمعه, 12 بهمن,1403 |

نقد مکتوب شعر علی بلوچي

شاعر: علی بلوچي

13 آبان 1402 10:34 | 0 نظر | 183 بازدید | امتیاز: با 0 رای
دیدۀ کیست که محو مه تابان تو نیست؟
یا که از نعمت این مائده مهمان تو نیست؟
چه کنم گر نکنم صبر به بیماری هجر؟
کاین زمان نوبت وصل من و درمان تو نیست
تو مپندار مرا قوّت هجران تو هست
«به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست»
خارج از عهد، جفا کردی اکنون گل چشم
خار افتاده به پای تو و بستان تو نیست
تن اگر فرش کنم زیر قدومت ای جان!
نیست شایستۀ پای تو و در شان تو نیست
نظرم دامن روی تو نگیرد؟ هیهات!
سنگ خارا شود آن دیده که قربان تو نیست
هیچ آیینه مگر هست که گیرد ز تو چشم؟
نیست آدم که رخت دیده و حیران تو نیست
گرچه آوازۀ حسن تو جهانگیر شده
مضطرب باد هر آن دل که پریشان تو نیست
خواهش وصل تو از روز ازل در سر ماست
سر آزادی‌ام از دولت زندان تو نیست
یوسف سینه که در خلوت چاه تو فتاد
فکر بیرون شدن از چاه زنخدان تو نیست
________________________________________
نقد شعر:
علی بلوچی شعر زیاد خوانده است و از قضا حوزۀ مطالعاتی او هم گذشتگان سترگی از جنس حافظ و سعدی بوده‌اند. این را گذشته از تضمین بیت سوم، می‌توان از گزینش کلمات او و نحوۀ چینش افقی آن‌ها در هر بیت فهمید امّا آیا کار تمام شده است؟ قطعاً نه.
هر شاعری در عین اینکه نباید از مطالعۀ مداوم دست بکشد، باید بتواند آنچه را می‌خواند هضم کند و به ابزاری برای استفادۀ خویش بدل سازد. بعید است قرن ما و قرون آینده شاعری از جنس حافظ و سعدی رو کند امّا به این فکر کنید که آیا واقعاً نیازی به این رونمایی هست؟ نمی‌دانم.
شاعر ما معاصر است امّا شعر او معاصر ما نیست. او بلد است بیت‌های زیادی با خطایی اندک بسراید امّا این کم‌خطایی، با آنکه لازم است، کافی نیست. شعر حاضر می‌توانست چندین بیت دیگر ادامه داشته باشد و می‌توانست چند بیت کمتر هم داشته باشد. آیا چیزی به آن اضافه یا از آن کم می‌شد؟ من که فکر می‌کنم نه و دلیلم هم این است که آنچه شاعر را به سرودن کشانده است، نه ایده‌ای کلّی برای سازه‌ای گران‌قدر، بلکه صرفاً علاقه به ساختن است. باز می‌گویم که این ساختن و علاقه به ساختن ارزشمند است و بسیاری در این مرحله نیز وامانده‌اند امّا علی بلوچی برای آنکه صدایی باشد در این انبوه اصواتی که از شش جهت به گوش ما می‌رسد، نیازمند آن است که دستگاه ذهنی خود را برای تبدیل داشته‌های کهن به آورده‌های نو تقویت کند.
پیشنهاد مطالعۀ من به این شاعر جوان غزلی است از حسین منزوی با این آغاز: «الا حمایت تو رمز استقامت من». در ضمن اینکه غزل را چندین بار می‌خواند دائم با خود بیندیشد که با وجود اینکه ظاهراً همه چیز کهن به نظر می‌رسد، چرا این غزل کهنه نیست و معاصرت از سراپای آن می‌بارد؟ پاسخ به این سؤال برای علی بلوچی، راه‌هایی روشنی خواهد گشود.
ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.