نقد مکتوب سجاد نوابی
شاعر: سجاد نوابی
19 مرداد 1396
10:28 |
0 نظر |
1879 بازدید |
امتیاز: 4.5 با 2 رای
رها کند بروم یا که بیقرار کند؟
نشسته است ببیند مرا چه کار کند
همان نگار که یک لشگرند مژگانش
هزار رخش به یک غمزه بیسوار کند،
تمام همّت خود را گذاشتهست مرا
جوان شاعر بیچاره را شکار کند
اگر کسی هوس وصف ماه را دارد
نیاز نیست که الفاظ را قطار کند
سپیدروی من ای کاش چشم بگشاید
که روز شبزدهام را ستارهدار کند
خدا کند که بداند چهقدر پاییزم
خدا کند که بخواهد مرا بهار کند
نشستهست ببیند مرا چه کار کند
رها کند بروم یا که بیقرار کند
نقد:
در یک تقسیمبندی کلّی، ما در تاریخ غزلسرایی فارسی از نظر پیآیندی بیتها، دو نوع غزل را سراغ داریم. یکی غزلهایی که من آنها را «شعرمحور» مینامم و یکی غزلهای «بیتمحور». خب، باید بدانیم که تعداد غزلهای نوع دوم در گنجینة غزلیات پارسی بیشتر است. غزل نوع اوّل با آنکه در سابقة غزل کهن فارسی هم نمونههایی دارد، امّا عموماً در غزل معاصرتر فارسی -شاید از دوران مشروطه به بعد- رونق گرفته. اساسیترین تفاوت این دو نوع هم، اگر بخواهم ساده بگویم، میزان نسبت بیتها با یکدیگر در محور عمودی شعر است. به بیان دیگر، هرچه وحدت موضوع در کلّیت یک غزل قویتر باشد، آن غزل به سمت «شعرمحوری» میرود ولی هرچه بیتهای یک غزل، هر کدام سخنی تازه از دری دیگر بگویند، آن غزل بیتمحورتر میشود. نباید این را نادیده گرفت که حتّی بسیاری از غزلهای بیتمحور هم در کلّیتشان موضوع واحدی دارند؛ مثلاً به هجران یا شادی یا ناامیدی میپردازند. چنین غزلهایی ممکن است کلّیت موضوعی یکپارچه و وحدت عمودی قویای داشته باشند امّا لزوماً شعرمحور نباشند. پس لزوماً این فقط وحدت موضوعی غزل نیست که به شعرمحور شدن آن منجر میشود؛ بلکه نوعی امتداد کلام باعث میشود که ما غزلهای شعرمحور را از غزلهای بیتمحور بازبشناسیم. غزل شعرمحور، مثل یک تکّه الماس 200 قیراطی است و غزل بیتمحور مثل یک گردنبند الماس که 10 مهرة 20 قیراطی دارد. حالا که این موضوع را دانستیم، میتوان کمی جلوتر رفت و گفت که قویترین شکل امتداد کلام در شعرهای روایتمحور پیدا میشود. بله، درست به همین دلیل است که نمونههای عالی غزلهای شعرمحور را میتوانیم در برخی از غزلهای دوران مشروطه پیدا کنیم (که نیاز شاعر به پرورش یک موضوع عینی انتقادی در کلّ غزل، مستلزم امتداد کلام اوست) یا در بعضی از غزلهای دهة هفتاد خورشیدی (که جستجو و تجربه کردن نوعی روایت شاعرانة ذاتاً منفک از روایت داستانی در غزل باعث میشد که شاعران این غزلها ناگزیر از نوعی امتداد کلام شوند). این غزل عاشقانة آقای سجّاد نوّابی با آن که محور عمودی قویاش یک موضوع عمده دارد (گفتوگوی شاعر با خود دربارة رابطهاش با معشوق)، امّا در رستة شعرهای بیتمحور جا میگیرد. نکتهای که تا کنون ندیدهام کسی به آن اشاره کرده باشد، اهمیت بیت دوم در غزلهای بیتمحور است. میدانیم که اصولاً نمیتوان برای هنر (و از جمله شعر) قانون تعیین کرد ولی با مراجعه به نمونههای موفّق غزلهای بیتمحور، خواهیم دید که حتّی در این نوع غزلها هم بیت دوم ناچار است بارِ پیوندِ بیت اوّل با فضای رهای داخلِ غزل را به دوش بکشد و در داخل کردن مخاطب به فضای غزل، به بیت نخست کمک کند. «همان نگار» در این غزل، دقیقاً همین کارکرد را دارد. به تعبیرِ من، اگر معماری سنّتی ایرانی را بر غزل منطبق کنیم، بیتِ نخست، آستانة ورودی بنای غزل است و بیت دوم «هشتی» آن. به گمانم آقای نوّابی دانسته یا ندانسته از این حیث معمار خوبی برای ساختمان غزلش بوده است. نکات دیگری که در این غزل شایستة توجّه و تحسینند و باید اشارهوار از آنها بگذرم، یکی نمکی است که تناظر کلمات نخست در بیت یکی مانده به آخر به این بیت بخشیده و دیگری گذرگاهِ خروجیِ خوبی که شاعر در پایان غزلش با جابهجایی مصاریع بیت نخست غزل آفریده است؛ سخنی که ظاهراً تکراری است امّا با دانستههایی که در طول غزل به مخاطب داده شده، اینبار چیزکی بیشتر از بیت نخست در خود دارد.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.