از من نشد جدا غم از دست دادنت
باید چه کرد با غم از دست دادنت؟
تا بی کسی شعر رسیدم، ببین مرا
برده است تا کجا غم از دست دادنت
تکلیف چیست؟ گریه کنم یا بخندم از
خوشبختی تو یا غم از دست دادنت
باشد، قبول، سهم من از روزگار غم
امّا بگو چرا غم از دست دادنت؟
نه جان تازه میدهد این شعرها به من
نه میکشد مرا غم از دست دادنت
نقد:
تلاش برای رسیدن به زبان زلال و به تصویر کشیدن زبان طبیعی عموم مردم و به عبارت دیگر، بازتاب موسیقی زبان مردمی در شعر، هدف والایی است. این نوع بیان با بهرهگیری از زبان عامیانه تحقّق مییابد، زیرا طبیعت زبان مردمی ریشه در زبان عامیانه دارد و برای واکاوی و درک آن لازم است شاعر نحو زبان مردم و نیز ساختار موسیقایی این زبان را زیر ذرّهبین دقّت خود قرار دهد و سپس به بازسازی آن در شعر بپردازد. با این نوع دقّت و تأمّلات فنّی است که شاعر به راحتی میتواند به آفرینش ترانه، سرود و تصنیف و نوحههای مذهبی اثرگذار دست یابد.
در شعر مورد بحث، نشانههایی از واکاوی و بهره گیری شاعر از این نوع زبان جذّاب و متنوّع دیده میشود. عدم تکلّف واژگانی، سادگی عنصر خیال، سیر طبیعی نحو جملات از مصادیق کاربرد این نوع زبان در شعر است. مثلاً این بیتها، دقیقاً مطابق نحو زبان مردم سروده شده است:
«تکلیف چیست؟ گریه کنم یا بخندم از
خوشبختی تو یا غم از دست دادنت؟
باشد، قبول، سهم من از روزگار غم
امّا بگو چرا غم از دست دادنت؟»
این نوع سادهسرایی گاه شاعر را دچار غفلت میکند و شعر دچار دستاندازهای فنّی میشود. مثلاً بیدقّتی در کاربرد قافیه که اتّفاقاً پشت سر هم آمده است:
«امّا بگو چرا غم از دست دادنت؟»
و
«نه میکشد مرا غم از دست دادنت»
یا بیتوجّهی به هویت دستوری مصراع و آوردن بخشی از اجزای جمله در مصراع بعد:
«تکلیف چیست؟ گریه کنم یا بخندم از
خوشبختی تو یا غم از دست دادنت؟»
نکتۀ دیگر در عامیانهسرایی توجّه به شعریت کلام است. خوشبختانه شاعر به این اصل توجّه داشته است و ساحت شعر را از سخن منظوم شدن و افتادن در ورطۀ نظمسرایی بازداشته است. بیت دوم و چهارم این غزل شاهدی برای این سخن است.