یکشنبه, 04 آذر,1403 |

نقد مکتوب شعر زهرا جودکی

شاعر: زهرا جودکی

12 شهریور 1396 14:00 | 0 نظر | 1201 بازدید | امتیاز: با 0 رای

تا گرفتار زمینم در خودم زندانی‌ام
کاش می‌شد زیر پرهای خودت بنشانی‌ام


بی تو سردرگم شبیه ابرها در دست باد
بی‌جهت از هر طرف می‌چرخم و بارانی‌ام 


شب به شب گم می‌شوم تنها میان جاده‌ها
پا به پای من بیا ای سایه ی پنهانی‌ام


با نفس‌های من از من آشناتر روح توست
لحظه ی گرمی که در آغوش خود می‌خوانی‌ام


مادرانه دست بگشا تا بیایم سوی تو
مرگ! ای آغاز من در نقطه ی پایانی‌ام

 

نقد:

از مرگ سرودن بهانه‌ای است که شاعران برای گریز از چرخیدن بر مدار موضوعات تکراری، گاه به آن می‌پردازند. از همین رو اگر شاعر جوانی در این فضا شعری سرود لزوماً نمی‌توان مدّعی شد که نگاهی یأس‌آور و حتّی باورمند به این مسأله دارد.

در مواجهه با این شعر مخاطب تا آن را به پایان نبرده نمی‌داند که این شعر سروده‌ای است در حال و هوای مرگ. مرگ‌اندیشی شاعر از دو زاویه قابل تحلیل است: اوّل اینکه او از زندگی دنیایی خسته و بیزار شده و دوّم نگاه تغزّلی‌وار به مرگ. در این شعر شقّ دوم مدّ نظر شاعر بوده که ربطی به چگونگی شرایط زیستی شاعر ندارد. تغزّلی بودن این شعر، فضای یأس و ناامیدی رایج در مرگ‌سروده‌ها را تحت تأثیر قرار داده است. با این همه، بهتر بود شاعر در جوانی، افق‌های روشن‌تری را جستجو کند.

شاید شعر کوتاه‌تر از آن بوده که شاعر بتواند در آن جز به انتقال اندیشه و مضمون‌سازی بیندیشد و به همین خاطر ابیات، ساختی رویین دارند و کمتر با ‌آرایه‌های ادبی همراهند. با این حال پارادوکس بیت چهارم قابل تأمّل و دلچسب است. مرگ رابطة متضادی با تنفّس دارد. از طرف دیگر، شاعر برای مرگ که ذاتاً همراه با سردی است، آغوشی گرم متصور شده است که نهایتاً این دو نکتة پارادوکیسیکال‌ در جان شعر نشسته‌اند.

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.