یکشنبه, 04 آذر,1403 |

نقد مکتوب شعر مصطفی الوندی

شاعر: مصطفی الوندی

22 آبان 1396 11:08 | 0 نظر | 931 بازدید | امتیاز: 4.25 با 4 رای
نقد مکتوب شعر مصطفی الوندی

عجیب نیست اگر جشن‌ها عزا شده‌اند

که خلق با غم من تازه آشنا شده‌اند

جماعتی که به مرگم شعار می‌دادند

به زنده باد من امروز هم‌صدا شده‌اند

به این نتیجه رسیدم سکوت پیشه کنم

که بی‌شمار دهان‌ها به هیچ وا شده‌اند

خیال دارم از این پس خدا خدا نکنم

برای آدمکانی که خود خدا شده‌اند

هنوز نالۀ من می‌رسد به گوش از باد

چه شعرها که در این بادها رها شده‌اند

 

نقد:

خلاصة حرف‌های شاعر در این شعر، این است که مردم نامهربان دیروز، امروز با شاعر مهربان شده‌اند، امّا شاعر دیگر به مهربانی آن‌ها هم اعتماد ندارد و «خودداورپنداری» و قضاوت خداگونة آنان را محکوم می‌کند و مَخلص کلام اینکه شاعر در انتها رو به سمت آینه می‌گرداند و حتّی به خودش هم با بدبینی می‌نگرد؛ زمزمه‌گرِ شعرهای او -که در واقع ناله‌اند- باد است و شعرهای شاعر هم مانند حرف‌های «له و علیه»ی که مردم می‌زنند، گویی که ذاتاً هیچ بوده و باد هوا!

می‌دانم که شرح یک شعر، آن‌گونه که من انجامش دادم، خیلی دل‌چسب و پسندیده نیست و بیشتر تشریح (کالبدشکافی) و قصّابی و شهید کردن شعر و کاستن از لذّت آن است امّا راستش می‌خواستم با این کار، با مرور آنچه که شعر از ابتدا تا انتها گفته، برای زدن حرفی زمینه‌سازی کنم.

نمی‌دانم «دیوان حافظ»ی که به روایت احمد شاملو به چاپ رسیده را دیده‌اید یا نه؟ اگر ندیده‌اید، حتماً ببینیدش و مقدّمة پُرکشش و متفاوتش را هم -که گویا غیر از چاپ نخست، در چاپ‌های بعدی حذف شد- گیر بیاورید و بخوانید. غیر از ویرایش رسم‌الخطّی‌ای که شاملو آنجا در غزل‌های حافظ اعمال کرده، آن کتاب ویژگی عمدة دیگری -یا بهتر است بگوییم ویژگی عمده‌تری- هم دارد؛ تغییر سلیقه‌ای ترتیب ابیات غزل‌های حافظ. اینکه تصویری که شاملو از حافظ در آن مقدّمه ارائه می‌دهد، چه‌قدر پذیرفتنی‌ است بماند، و این هم که تغییر جای بیت‌های آن غزل‌ها بدون مراجعه و بی‌اعتنا به نسخه‌های خطّی از طرف جامعة محافظه‌کار دانشگاهی با انتقاد روبه‌رو شد و شاملو هم برای آن کار دلایل خودش را داشت، بماند. من در این‌جا فقط با همین مقولة «ترتیب ابیات» کار دارم.

توجّه سخت‌گیرانه‌تر فرمی و روایی به محور عمودی شعر، امری ا‌ست که به دوران پسانیمایی شعر فارسی تعلّق دارد. لابد می‌دانید که غیر از مثنوی‌های حکایت‌گر در تاریخ شعر فارسی و البتّه بعضی از قصاید روایت‌محور سبک خراسانی، محور عمودی در عمدة شعرهای سبک عراقی و هندی و... ـ مخصوصاً در غزل‌ها -به آن معنای عامش- وجود ندارد. مثلاً در کلّ دیوان حافظ، غیر از یکی دو غزل از جمله «زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست» (که نیم‌روایتی در آن هست) و در غزلیات مولوی غیر از چند نمونه از جمله «چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون» (که در اینجا هم «روایت» عنصر فرم‌بخش است) کمتر می‌توان نمونه‌هایی پیدا کرد که در آن‌ها تمهید محور عمودی شعر، به روشنی دیده شود. حقیقت این است که انگار مخاطب امروز، چاشنی قوّت محور عمودی را -حالا با شگرد روایت به شعر افزوده شود یا با دیگر شگردهای فرمی- بیشتر و بهتر می‌پسندد. از مضمون‌سازی‌های قوی و تناسب‌های درون‌بیتی این غزل که بگذریم، به نظرم چیزی که به رستگاری این شعر خیلی کمک کرده، همین نکتة ظریف است؛ همین که مخاطب با هر بیتی می‌تواند پلّه به پلّه جلو بیاید و نهایتاً با حرف کلّی شاعر در کلّیت شعر همراه شود. مثل معمار که منطقی‌ترین جای یک تکّه زمین را برای ساختن ورودی و راهرو و حیاط خانه برآورد می‌کند، مثل کارگردان که بهترین شروع و پیکره و پایان را برای یک فیلم طرح می‌ریزد، شاعر هم باید بتواند از بهترین نقطه و با بهترین نکته، مخاطب را وارد شعر کند، سپس او را خوب به پیش ببرد و آخرالامر با دست پُر بدرقه‌اش کند. توجّه به ساختار شعر، حتّی وقتی که ناخودآگاه اتّفاق می‌افتد، از ذهن خودساخته و حواس جمع شاعر در بحبوحة مطالعات آگاهانه‌اش حکایت دارد؛ حکایت از این‌که لااقل خود شاعر می‌دانسته که دقیقاً می‌خواسته چه بگوید!

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.