نقد مکتوب شعر سیده مریم اسداللهی
شاعر: نقد مکتوب شعر سیده مریم اسداللهی
22 آبان 1396
18:56 |
0 نظر |
1031 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
نمیدانم عیارت را ولی بیشک نگین دارم
کنار خود یقیناً آسمانی در زمین دارم
به دنیا اعتمادی هست؟ آری هست، باور کن
تو دنیای منی و من کنارت درد دین دارم
نگفتی عزم رفتن کردهای با من، چرا با خود
نگفتی من دو چشم نکتهسنج و نکتهبین دارم؟
تفنگت را خودم دادم به دستت گرچه میدانم
بدون تو به جای بیتهای عاشقانه نقطهچین دارم
نمیلرزم، نمیخواهم ببینی اشکهایم را
خدا را شکر بر چشم ترم گر آستین دارم
به وقت رفتنت لاحول میخوانم وَ میبینم
که جانم میرود، هر چند بر لب آفرین دارم
تپشهای دلم میخواهدت امّا تو سربازی
تو میجنگی و من در سینهام میدان مین دارم
زنانه ایستادم پای رفتنهای مردی که
به مردی و درستیاش یقین دارم، یقین دارم
نقد:
شعر پیشانینوشتی ندارد امّا از قراین برمیآید برای مردی سروده شده است که برای نبرد، راهی میدانهای جنگ میشود. اگر بخواهیم شعر را در یک جمله به فارسی برگردانیم میشود: «با اینکه از رفتن تو بیتابم امّا تاب میآورم تا «تو»ی معشوق، در وظیفهات تردید نکنی.» اگر دقّت کنیم هر بیت یا بیان بیقراری شاعر است یا شرح استواری او در فراق. شعر با فراز و فرودهایی که بعضاً دارد، میتوان گفت توانسته است از پس مفهوم مدّ نظر شاعر بربیاید امّا چند دستانداز، به نظر حقیر، در مسیر این سروده مشاهده میشود که به آنها توضیحاتی اشارهوار خواهم داشت.
شاید سختگیرانه به نظر برسد ولی در مصراع نخست غزل، نوعی از مدح شبیه به ذم مشاهده میشود؛ بدین معنا که «نمیدانم عیارت را ولی بیشک نگین دارم» گذشته از ضعف تألیفی که دارد، بیانگر این معناست که نمیدانم تو گرانقدری یا بیقدر، فقط مطمئنم یک نگینی دارم! شک نیست که منظور شاعر بیان گرانقدری بوده است امّا سیاق کلام، ذهن را به سمت این معنا نیز خواهد برد که مطلوب نیست.
منطق شاعرانة بیت سوم «تفنگت را خودم..» چندان محکم نیست و با اینکه مضمون و مفهوم مشخّص است امّا به نظر میرسد بیت جای کار بیشتری برای ارائة نهایی دارد. مثلاً و باز هم تأکید میکنم مثلاً میتوانست بیت بیانگر این مفهوم باشد که «تفنگت را خودم به دستت دادم، هرچند میدانستم روزی با آن به قلبم شلّیک میکنی.» در حالت فعلی، واژة تفنگ، تنها به خاطر اینکه از ادوات جنگی است آورده شده و نسبت دیگری با سایر کلمات بیت نمییابد.
در بیت چهارم «نمیلرزم، نمیخواهم ببینی...»، مصراع دوم نامفهوم است، هرچند میتوان حدسهایی برای معنای مدّ نظر شاعر زد. مشکل اساسی مصراع نیز به کاربرد «گر» بازمیگردد و حدّاقل برای بنده مشخّص نشد که شاعر چه کارکردی میخواسته برای این «گر» تعریف کند.
آنچه در کل باید خانم اسداللهی در نظر داشته باشند، نخست مطالعة پیوسته است و دیگر اینکه حتماً نسبت به ویرایش شعر پس از نگارش اهمّیت بدهند. بسیاری از نکتهها و کژتابیهایی که ممکن است رخ بدهند، در مواجهة دوبارة شاعر با شعر خود، قابل رصد و حل است.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.