شنبه, 03 آذر,1403 |

نقد مکتوب شعر فاطمه اسکندری

شاعر: فاطمه اسکندری

23 آبان 1396 11:38 | 0 نظر | 736 بازدید | امتیاز: با 0 رای

بر روی سرخ سیب‌ها یک روز تابیدی
از یک به یک احوال آلو را که پرسیدی
دیدی که باغ آبستن سیب است و آلوها
اینجا نمی‌آیند پس دیگر نتابیدی
روزی که دیدی فصل آلوها نمی‌آید
در فکر آلوهای تازه سیب را چیدی
هر کس نداند دست‌هایت خوب می‌دانند
در لمس هر سیبی فقط آلوچه می‌دیدی
در خود شکستی، سیب‌ها را یک به یک کشتی
بر روی سرخ گونه‌هاشان زرد پاشیدی
یک باغ دیگر کاشتم، آلو به بار آورد
باد خبرچین را فرستادی و فهمیدی
فردا دوباره آمدی با یک قشون پاییز
هر آنچه آلو باغ در خود داشت دزدیدی

نقد:
این شعر خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی. ابتدا از خوبی‌ها شروع کنیم: زبان شعر کاملاً امروزی است و نشان می‌دهد که شاعر از دورة تقلید بسیار فاصله گرفته است و به زبان خود و جامعه نزدیک شده است. از طرفی به نظر نمی‌رسد که در هیچ جای سرودن،  وزن و قافیه دست‌وپاگیر او شده باشد و به عبارتی غزل بیشتر جوششی است تا کوششی. قصدم این نیست که شعر جوششی را بهتر از کوششی بدانم. قصدم این است بگویم شعرهای جوششی معمولاً از آنجایی که تحت تأثیر ناگهان‌ها و یا هیجان گفته شده‌اند دارای عاطفة بیشتری هستند. البتّه بیان شعر به صورت تخاطب و گفتگومحور بودن شعر نیز یکی از شگردهایی است که عاطفة شعر را تقویت می‌کند که در این شعر نیز به خوبی رعایت شده است. دیگر اینکه اگر بتوان در یک غزل حول یک مضمون صحبت کرد فی‌نفسه خوب است و باعث تقویت محور عمودی غزل خواهد شد که آن نیز در لذّت بخشیدن به مخاطب شعر، تأثیر چشمگیری دارد. از خوبی‌های دیگر این شعر نیز تعبیرات نویی است که به کار برده است، البتّه نو برای شاعری جوان که مطمئنّاً تنها دو-سه سال است شعر می‌گوید، تعبیراتی مانند «سرخ سیب‌ها» یا «سرخ گونه‌ها» به جای «سیب‌های سرخ» و «گونه‌های سرخ» و «یک قشون پاییز» که در سبک هندی بسیار استفاده شده است. به عنوان یکی دیگر از زیبایی‌های شعر که شاید ناخودآگاه بوده باشد باید به بیت «دیدی که باغ آبستن سیب است و آلوها/ اینجا نمی‌آیند پس دیگر نتابیدی» اشاره کرد. در نگاه اول آلوها به نظر می‌رسد که عطف به سیب شده است، در صورتی که برای جملة بعد است و زیبایی بیت در همین است. این ویژگی یعنی کلماتی از یک جنس که در نگاه اوّل عطف به نظر می‌رسند و در واقع نیستند، در اشعار سعدی به وفور دیده می‌شود و متأسّفانه دیگر شاعران کم از آن استفاده کرده‌اند:
«کان فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست، خاست غوغا»
صحبت در مورد نکات منفی شعر را با یک سؤال آغاز می‌کنم و آن اینکه یک شعر تا چه حد حق دارد شخصی باشد؟ به دیگر عبارت، اینکه هر شعری برای شخص شاعر درونی است و خود شاعر می‌داند که چه می‌گوید و چه گفته است ولی آیا به میزان کافی در شعر او نشانه وجود دارد تا مخاطبان دیگر نیز با او همراه شوند؟ اگر نه، شعر به سمت ابهام مخلّ و ناپسند می‌رود. به نظر می‌رسد که شاعر در رسانایی کلام خود در این شعر درست عمل نکرده است و بسیاری از احساساتی که در آن ارائه کرده است را مخاطبان درنخواهند یافت، مگر مخاطب خاصّ شعر. دیگر اینکه چه نیازی بوده است این همه آلو در شعر بیاید که پهلو به آرایة الزام ما لایلزم بزند:
«با اینکه سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن صواب است
آب ارچه همه زلال خیزد
از خوردن پر ملال خیزد» (نظامی)
 

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.