نقد مکتوب شعر زینب احمدی
شاعر: زینب احمدی
25 آبان 1396
17:50 |
0 نظر |
1372 بازدید |
امتیاز: 1 با 1 رای
رسیدهایم به مفهوم شاعرانۀ تو
که تا ابد بچشیم از غزلترانۀ تو
به شوق آنکه به رؤیای ما سری بزنی
نشد که پلک ببندیم بی بهانۀ تو
چهقدر با تو نگفتیم از گلایه و درد
چهقدر گریه نکردیم روی شانۀ تو
چه غم که ما همه لبخندهای دنیا را
فروختیم به یک اخم زیرکانۀ تو
شبانه با عطش از مرز عشق رد شدهایم
رسیدهایم به دریای بیکرانۀ تو
نقد:
غزل «رسیدهایم به مفهوم شاعرانة تو» غزل جاافتاده و محکمی است. جاافتاده و محکم به این معنا که هم هر مخاطبی -چه شاعر باشد و چه علاقهمند به شعر- در خوانش نخست از آن لذّت میبرد و هم از نگاه فنّیتر و جزءنگرانهتر، رسیدن شاعر به انسجام معنایی در کلّیت غزل، در کنار استحکام مضمونی و تناسبات درونی تکتک بیتها احساس میشود.
همواره به شاعران توصیه میشود که هر شعر را دو بار بخوانند یا در آنِ واحد، همزمان با خوانش نخست، به لایة دوم هر شعری هم دقّت کنند. منظورم از خوانش نخست، همان مواجهة لذّتمحور و عامّ اوّلیه با هر اثر هنری است امّا مقصودم از نگاه مضاعف یا همان توجّه به لایة دوم، به طور خلاصه این است که: «منِ شاعر، از این شعر چهها میتوانم بیاموزم؛ سلباً یا ایجاباً». ایجاباً یعنی ظرافتهایی که شاعر برای هنریتر کردن سخنش آنها را رعایت کرده یا چاشنی کلامش کرده و سلباً یعنی نادلپسندیها و ناخوشایندیهای احتمالی کار شاعر، از نظر من. آموزش سلبی یعنی شیوة همان ضربالمثل مشهور «ادبآموزی لقمان از بیادبان». حقیقت این است که از هر دوی اینها میتوان آموخت. به نظر من، این شیوة آموزش -یعنی مطالعة حواسجمع شعر- برای شاعرجماعت از شرکت در کارگاهها و انجمنهای ادبی هم سودمندتر است و اصلاً شرکت در آن مجامع، فقط به شرطی سودمند است که به نوعی مطالعة حضوری تبدیل شود.
امّا حالا واقعاً از این غزل -و کلّاً از هر شعر موفّقی- چه میشود آموخت؟ این بستگی به ظرفیت متن و حواس جمع مخاطب و داشتههای پیشینی او دارد. داشتههای پیشینی یعنی همة سوادها و دانستههای قبلی ما که به متن حاضر اضافه میشود و دانش یا استدلال تازهای را در ما پدید میآورد. من در این شعر فقط روی یک نکته انگشت میگذارم؛ ابهام هنری.
ویژگی مشترک و ممتاز هنر و دین، رمزوارگی است. به نظر میرسد که در میان هنرها، شعر از این نظر غنیتر باشد و به همین اعتبار هم گاهی از این منظر به متون دینی پهلو میزند. تهمت شاعری هم شاید به همین دلیل به پیامبران زده میشده؛ به خاطر رمزگونگی مشترک کلام شاعرانه و کلام مقدّس. در بسیاری از شعرهای موفّق، به عبارتهایی برمیخوریم که نمیتوان معنای سرراست و روشنی برایشان ذکر کرد. توفیق این عبارتها آن است که نه صاف و ساده و شعارگونه ما را سراغ معنای مورد نظر شاعر میبرند و نه آنقدر پرتاند که در حوزة «ابهام منفی» قرار گیرند و متن را به سمت پیچیدگی و تعقید ببرند. در این شعر، «رسیدن به مفهومِ شاعرانة کسی و چشیدن از غزلترانة او» از همین قماش است. کسی چه میداند که معنی «نگفتیم و نکردیم»ِ بیت سوم، واقعاً همینهاست یا درست برعکس؟ و بعید است کسی بتواند حدس بزند که «اخم زیرکانه» و «رد شدن از مرز عشق» دقیقاً یعنی چه. اینطور نیست؟
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.