ﺳﻪشنبه, 11 اردیبهشت,1403 |

نقد مکتوب شعر علی جوان‌نژاد

شاعر: علی جوان‌نژاد

26 آبان 1396 12:23 | 0 نظر | 1878 بازدید | امتیاز: با 0 رای
نقد مکتوب شعر علی جوان‌نژاد

پرستو جان رها کردی چرا کوچ خزانت را؟
به خاک انداختی اوج شکوه آسمانت را
نشستی روی شاخی، ابر شد یکباره، باران زد
کشیدی بر سر ویرانه‌ام رنگین‌کمانت را
دوباره کلبه را پر کرد عطر گرم آوازت
دوباره باز کردی جعبۀ آوازخوانت را
خریدی با من این تنهایی بی‌وقفه را، هم‌کوچ‌ها رفتند*
تماشا می‌کنی کوچ هزاران هم‌زبانت را
زمان-آن دوره‌گرد پیر- آمد برد با خود هرچه هر جا بود*
جوانی را، نگاه آسمان را، بستگانت را
نمان! این شاخه‌ها خشکند، این دستان پوسیده
قفس می‌سازد و محدود می‌سازد جهانت را
* شاعر به وزن آگاه است.

نقد:
بی‌شک آنچه در این غزل قبل از هر نکتة دیگری جلب توجّه می‌کند، موضوع وزن است. دو مصراع، بلندتر هستند (در حد یک رکن «مفاعیلن») و شاعر توضیح داده که «به وزن آگاه است». البتّه این موضوع در غزل معاصر بی‌سابقه نیست و حتّی کسانی چون حسین منزوی و محمّدعلی بهمنی هم به نوعی این کار را کرده‌اند.
در اینجا توجّه به دو نکته در این زمینه بسیار مهم است. نخست اینکه نام‌های تثبیت‌شدة غزل، معمولاً در اوزان پرکاربرد دست به این کار نزده‌اند، با این توجّه که تکرار برخی ضرب‌آهنگ‌ها در ذهن اجتماعی مخاطب، باعث ایجاد نوعی آشنایی شده است و اگر در بستر کلاسیک غزل که مبتنی بر تساوی مصاریع است این آشنایی زدوده شود، ما دچار نقض غرض شده‌ایم. در مواردی نیز که این افراد در اوزان کم‌کاربرد، برخی مصراع‌ها را کوتاه‌تر یا بلندتر نوشته‌اند، این کار را به شکلی انجام داده‌اند که موسیقی مصراع و بیت، مخلّ هارمونی کلّی غزل نباشد.
نکتة دوم این است که برای عدول از شکل مرسوم غزل، باید نوعی دلالت محتوایی یا فرمی قابل رصد وجود داشته باشد. آشنایی‌زدایی 

در هر پارامتر شعری تنها در صورتی می‌تواند پذیرفته باشد که در متن قابل توجیه و در وجه عالی‌تر، ضروری به نظر برسد.
حال با توجّه به آنچه گفته شد، به دو مصراع مورد نظر برمی‌گردیم و به پاسخ این پرسش می‌اندیشیم که آیا ضرورت یا حتّی توجیه محتوایی یا فرمی برای طولانی‌ترشدن آن‌ها وجود داشته یا خیر؟ تنها دلیلی که به ذهن می‌رسد این است که سراینده نخواسته یک یا دو پارة تصویری-عاطفی را حذف کند و به همین قرینه یک رکن به طول مصراع افزوده و البتّه این دلیل مقبولی نیست. اساساً یکی از هنرهای شاعر، بهره بردن از ایجاز است و در آن صورت مصراع‌ها می‌توانند در هر قامتی که باشند، ظرفیت‌های قابل ‌توجّهی داشته باشند.
یکی دیگر از مواردی که در این غزل قابل اشاره است، شخصیت‌پردازی کاراکتر اصلی یعنی «پرستو» است. اصل مهم این است که هویت پرستو در کوچ شکل گرفته است. وقتی ما پرستو را در حالی که اوج شکوه آسمانش بر خاک افتاده، تصویر کرده‌ایم و قاعدتاً چنین کاراکتری نمی‌تواند حال و روز خوشی داشته باشد، چه‌طور در ادامه انتظار داریم مخاطب باور کند که عطر آواز او گرم است؟ ضمن اینکه اساساً می‌توان پرسید آیا «پرستو» و «آواز» نسبتی با هم دارند یا نه. پس همین‌جا بد نیست توجّه کنیم که در رقم‌ زدن سیر روایت و نیز انتخاب واژگان، باید دقّت زیادی داشته باشیم.
امّا از نکات بالا که بگذریم، نفس توجّه سراینده به روایت، تلاش برای خوانش تازه از هستی، تسلّط نسبی بر زبان و موسیقی و... ارزشمند و امیدبخش است. مسلمّاً قلمی با این ظرفیت، می‌تواند آثار بسیار بهتری بیافریند.
 

ویدئوی مرتبط

,
امتیاز دهید Article Rating
نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.