نقد مکتوب شعر دانیال بهادرانی
شاعر: دانیال بهادرانی
15 مرداد 1395
15:37 |
0 نظر |
2703 بازدید |
امتیاز: 3.5 با 6 رای
دانیال بهادرانی
متولد 75، جهرم
خیال شوم طوفانها که دریا را به هم میریخت
خدا بین در و دیوار دنیا را به هم میریخت
تجلیگشتة لات و هبل از دور میآمد
وبوی شرک انفاس مسیحا را به هم میریخت
شب یلدای کوتاهی که با ظلمت به هم پیچید
رخ هجده بهار حق تعالی را به هم میریخت
فقط فکر همین که بعد او زینب چه خواهد کرد
تمام فکر و ذهن و جان زهرا را به هم میریخت
تمام خارها گل کرده اما باز میخ در
گل نیلوفری باغ طاها را به هم میریخت
جسارتهای توی کوچه، نه! فحاشی آن روز
برای قرنها روح پسرها را به هم میریخت
نقد:
تلاش برخی نوجویان در عرصة غزل در دهة هشتاد برای ورود عناصر روایت به غزل توفیق چندانی نیافت و از آن جریان جز تجربیاتی که غالباً به زودی دچار تکرار شدند چیزی حاصل نیامد. اگرچه در میان غزلهایی که تنها بر پایة روایت شکل گرفتهاند میتوان نمونههای موفقی یافت اما حقیقت این است که این دست از غزلها به واسطة اصرار افراطی در ایجاد ارتباط عمودی، بیش از شعر به صوری منظوم میمانند که تنها به واسطة شکل قراردادی آن به غزل میمانند و نه محتوا و نحوة ساماندهی آنها.
مقصود ما از نقل این نکته نفی ارتباط عمودی ابیات نیست بلکه توجه دادن شاعران به ارتباط افقی ابیات است. یعنی نباید راهی را رفت که شعر دهة هشتاد در تجربة خویش آن را به بنبست رسانده است. با نگاهی به غزلهای حافظ و سعدی که بیتردید الگوی غزلهای موفق در شعر فارسی است در مییابیم که این غزلها در عین حفظ ارتباط عمودی، در هر بیت نیز هویتی مستقلی دارند.
شعر دانیال بهادرانی اگرچه با فضای شعرهای دهة هشتاد فاصلة بسیاری دارد اما به نوعی بر اسلوب روایی آنها بنا شده است. اگر شاعر در عین تلاش برای ایجاد ارتباط عمودی در غزلش، به سلامت ابیات نیز میاندیشید میشد فضای مطلوبتری را در شعرش به تماشا نشست و این مسئله، گذشته از نوع روایت در این غزل، متأثر از شکل ردیف و قافیه است:
تجلیگشتة لات و هبل از دور میآمد
و بوی شرک انفاس مسیحا را به هم میریخت
نکتة دیگری که میتوان به آن اشاره کرد چگونگی ارائة المانها (نشانهها) و رهنمون کردن مخاطب به موضوع مورد نظر است. شاعران آیینی که مایلند دلسرودههایشان درکنار عرض ارادت به ساحت ائمه، از جغرافیای شعر نیز فاصله نگیرد میکوشند تا از اشارههای مستقیم –خصوصاً در آغاز شعر– پرهیز کنند و مخاطب را بیت به بیت تا انتقال کامل منظور پیش ببرند. اگرچه شاعران خلاق نیز اغلب از همین اشارهها بهره میگیرند اما مطمئناً در چارچوب این نشانههای مستعمل، متوقف نمیشوند. دغدغة بهادرانی در بیان غیر مستقیم مفاهیم ذهنی و اعتقادیاش در چارچوب نشانهها و نمادهای تازه، راوی تلاش شاعر برای محدود نبودن در کلیشههای رایج است:
شب یلدای کوتاهی که ظلمت را به هم پیچید
رخ هجده بهار حق تعالی را به هم میریخت
صرف نظر از مصراع دوم، شاعر کوشیده است تا مفهوم مورد نظر خویش را در شکلی تازه ارائه کند. این تلاش اگرچه قابل احترام است اما باید دید چه اندازه شاعر در آن توفیق داشته است. آیا شاعر در ورای خلق پارادوکس «یلدای کوتاه» توانسته در انتقال تصویر شکلگرفته در خیال شاعرانهاش توفیق داشته باشد؟
حالا که بهادرانی موفق شده بر زبان و نگاه غزل آیینی امروز مسلط شود بیشک خواهد توانست با مطالعه و غور در روایتهای اسلامی به زوایای تازهای دست یابد و نمادهای مناسبتری را در شعرهایش جستجو کند.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.