شاعر: وحیده احمدی
منتقد: محمدحسین انصاری نژاد
پایین کشید آویزهای پردهها را
یکبار دیگر دید پشت نردهها را
آن مرد دیگر نیست تا در چشمهایش
پیدا کند سرمنشاء گمکردهها را
خاکسترش را با خودش بردهست اروند
یک دسته گل بر آب داده گردهها را
نوزاد را قنداق میکرد اشک میریخت
کو آنکه بیند حال غمپروردهها را
میرفت و آن خانه غم زن را نگه داشت
یک جاده و یک پنجره با پردهها را
نقد:
ای بسا معنی که از نامحرمیهای زبان
باهمه شوخی مقیم پردههای راز ماند
"بیدل دهلوی"
غزل با احساسی از خانم وحیده احمدی را پیش رو داریم. با نگاه نخست، میتوان دریافت که این غزل بار عاطفی خوبی دارد و عاطفۀ شعر تقریبا جلوتر از دیگر عناصر آن حرکت میکند. البته از صمیمیت زبانی غزل نیز نمیتوان چشمپوشی کرد.دورنمایۀ غزل، دلمویۀ همسر شهید مفقودالاثری ست که سوگمندانه اشک می ریزد و جای خالی مرد و خانۀ خالی از حضور مهربانش را آه می کشد. البته غزل نسبتا در فضای کلی حرکت می کند و در آن از روایت جزء به جزء که لازمۀ توصیف یک موقعیت خاص است، چندان خبری نیست.
اما در این چند سطر، به کاستی های غزل هم اشاراتی کوتاه داشته باشیم.
در مصرع اول مطلع "آویزه های پرده ها" که صفت و موصوف مقلوب است را می بینیم که هر دو به صورت جمع به کار رفته اند. از حیث دستور زبان، بهتر است استفاده نشود. مگر در جایی که تاکید بر آویزهای منفرد و مشخصی از چند پرده باشد. واضح است که در اینجا صدق نمی کند. اگر شاعر می خواسته تاکیدی هم بر چند آویز مشخص داشته باشد تصویرسازی موفق نیست.
دیگر این که در مصرع دوم بیت چهارم، شاعر در گیر و دار تنگنای وزنی فعل "ببیند" را به صورت "بیند" به کاربرده که خوب نیست.به ویژه در اینجا که خیلی راحت می توانست بگوید:
"کو تا ببیند حال غم پرورده ها را". بله، به همین سادگی!
نکته مهم دیگر این که در این غزل، موضع شاعر و نگاه اندیشمندانۀ وی به فرهنگ شهید و شهادت غایب است. قطعا اگر این خالیگاه وجود نداشت غزل، کاربردی تر و تاثیر گذارتر می شد. البته دست و پنجه نرم کردن با زنجیر وزن و قافیه و... هم کار آسانی نیست.
سخن را با زمزمه ی دوباره بیت عمیق بیدل به پایان می برم:
ای بسا معنی که از نامحرمی های زبان
باهمه شوخی مقیم پرده های راز ماند