شعری از مسعود پایمرد
تو پشت پنجره هر شب به ماه مینگری
دوباره موسم باران رسید ماه پری؟
چکید قطرهی باران به شیشه و دیدم
که وقت بارش باران چقدر ماه تری...
نه! با هزار و یک افسون و گیسوی خیست
مخواه بیشتر از این دل مرا ببری
مخواه بیشتر از این نحیف و خسته شود
کسی که خواست خودت را؛ نه چیز بیشتری
ای التیام من! ای داغ تازه بر دل من
که موی قهوهایت وعده داده: دردسری
تو کیمیایی و حتما خودت نمیدانی
دوای درد منی و هنوز بی خبری