ﺳﻪشنبه, 13 آذر,1403 |

هرچه نگاه است، وام چشمان اوست

دو جزء آخر چشمت،

عجیب گیرا بود...

به صبح می مانست

به خون ریخته ی ستاره

شباهت داشت

همان ستاره ی قربانی سه شنبه غروب

که پلک های نجیبت

به احترام طلوعش

سه باردر هر روز

نماز می خوانند

و در رکوع

می مانند...

ببین قرائت چشمت

چقدر سنگین است

برای صوت نحیفم...

مفسران نگاهت

پر از هراس خطا

چرا چنین عمیق خیره می شوی

به خدا؟

کمی رعایت کن

فقط کمی

به خاطر دل من

برای فهم ضعیفم

امان بده به ورق ها

بمان

تو را به خدا...

بمان

تو را به خدا...


مهدیه مهرگلدسته | دوره هفتم آفتابگردان ها

06 مرداد 1397 925 0 5

به تکیه گاهمان، امیدمان...

ای امید آخرین برای حل مسأله

ای جوانه ی وصال، در کویر فاصله

 

فکر با تو روشن است، در شب مخوف وهم

شهر با تو ساکن است، در هجوم زلزله

 

سازها مخالفند، اعتصاب کوک هاست

باز هم تو می نوازی عشق را، بی گله؟!

 

خستگی غریبه با، پینه های دست توست

در زراعت زمین زیر کشت حوصله

 

مظهر رعایتی و صبر و ستر و احترام

در برابر فریب دزدهای قافله

 

کشتی شکسته ی سکوت و لطف و سازشت

با جماعت حریص، می رسد به اسکله؟ ...

 

گوش کن صدای اوست، اسب چابک شعور

این یعنی آمده نوید ختم غائله...


مهدیه مهرگلدسته | دوره هفتم آفتابگردان ها

06 مرداد 1397 1096 0 5