هم سایه ی دردو غمِ این خانه بودم
گاهی برای گریه هایم شانه بودم
آغوش غم را هیج وقت از خود نخواندم
در لشکرم تنها ترین دیوانه بودم
در هر شکستی از قمار زندگانی
افتان و خیزان در پی میخانه بودم
باهر نیازِ این دلم پرمیکشیدم
من در خودم در جست و جوی دانه بودم
گاهی خودم هم از خودم غافل شدم چون
بسکه پیِ سامانِ این ویرانه بودم
هرگز کسی همراه این دیوانگی نیست
از بچگی درگیرِ این افسانه بودم
شاید تمام این عقاید یک بهانست
شاید پیِ یک حامیِ مردانه بودم... هانیه محمدی
هانیه محمدی رودپشت | دوره هفتم آفتابگردان ها
25 مهر 1397
904
0
4.5