به مناسبت 29 دی ماه و سالروز آزادسازی غزه، یک نیمایی زیبا میخوانیم از سیده سارا شفیعی، عضو دوره اول آفتابگردانها:
من کودکم
دنیای من بازی ست
با دست های کوچکم
با تکه های کاغذ رنگی
سبز و سفید
سیاه و سرخ
هر روز می سازم
یک موشک جنگی
من کودکم اما
استادِ نقاشی
دیروز فهمیدم
او با خودش خودکار قرمز داشت
او خانه های دفتر نقاشی ام را خط خطی می کرد
باید بگویم حرف هایم را
با این کلاغ پیر همسایه
که از حصار بین آدم ها
از مرز بیزارم
ولی این بار
این خانه ها سهم من از این بوم نقاشی ست
سهم من از دنیاست
من کودکم دیوانه ی بازی
یک بازی سنگی
با غرش یک نره دیو زشت
یک غول بی شاخ و دم جنگی
من با توام با تو
ای دیو دنیاخوار کودک کش
با تو که می بالی
به بودن این مرز پوشالی
تا دست هایت را
دور گلوی شهر میپیچی
بازی برای کودکان سرزمین ما همین بازی ست
با سنگ
با کاغذ
با قیچی
شاید بخندی
شاید بگویی با خودت این حرف ها تنها
رویای خام کودکان شهر ما غزه
این خط باریک است
آری!
ولی من خوب می فهمم
تعبیر این رویا
چون صبح نزدیک است...