در قاب عکست می تواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
این اشک ها آیین دلتنگی ست اما
یک روز اگر از زخم تو جریان بگیرد ...
امکان نخواهد داشت داغ رفتنت را
_این انتقام سخت را_ آسان بگیرد
خورشید می آید که با یک صبح دیگر
از ما برای خون تو پیمان بگیرد
آشفته حالی های ما امروز باید
تنها در این فریادها سامان بگیرد
حال و هوای آسمان ابریست ای کاش
باران بگیرد بعدتو ...باران بگیرد
صبح من از داغ تو شد لبریز اما
میآید آن صبحی که غم پایان بگیرد
فاطمه زاهد مقدم