جمعه, 02 آذر,1403 |
خیره در سرخی تابان عقیقی بودیم
شعری از زهرا براتی
 

خیره در سرخی تابان عقیقی بودیم

شنبه، 14 دی 1398 | Article Rating

اولش حیرت و انکار سراغم آمد

کم کم از هر طرفی شعله‌ی ماتم آمد

 

خانه در خانه خبرها تل آوار شدند

کوچه در کوچه همه شهر عزادار شدند

 

چشممان وا نشده باز به شب برگشتیم

صفحه در صفحه چهل سال عقب برگشتیم

 

خاطره خاطره‌ی جنگ که در یاد آمد

دست یاران سفرکرده به فریاد آمد

 

یادمان آمد از قوم سفرها رفتند

گرچه دیری‌ست که از یاد خبرها رفتند

 

بر سر خانه‌ی عصیان زده آرام شدیم

چشم در چشم همه یکسره تکرار شدیم

 

چشم در چشم همه بغض عمیقی بودیم

خیره در سرخی تابان عقیقی بودیم

 

بغض در بغض شکست و همه آزاد شدیم

اوج تاریخ چهل ساله‌ی فریاد شدیم

 

گرچه ما جنگ ندیدیم ولی جنگیدیم

صبح یک جمعه به چشم خودمان هم دیدیم

 

صبح یک جمعه که از همهمه بیدار شدیم

همه تعبیر به خونخواهی سردار شدیم...

زهرا براتی

تصاویر
  • خیره در سرخی تابان عقیقی بودیم
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: