سنگی رسید از آسمان،ناگاه خون شد سینه ای
یک آن شکست آیینه ای،آیینه ای،آیینه ای
دستت برید و غرق در خون اربا اربا شد تنت
تاریخ ما دارد خبر از کینه ی دیرینه ای
دیگر بخواب آری...پس از عمری تلاش و خستگی
بر جای جای روح تو پیداست جای پینه ای
در قدس روزی بی گمان،پر میشود صوت اذان
تا انتقامی ناگهان، زنده ست در ما کینه ای
آدینه ای رفتی سفر...یک روز می آید خبر
برگشته ای با یک نفر، برگشته ای آدینه ای...