گرفتی عاقبت از بزم عشق جام خودت را
شنیدی آخرسر پاسخ سلام خودت را...
هزار سورهی فتح از نگاه تو شده نازل
رساندهای تو به نصرت اگر قیام خودت را
شهادت تو شب جمعه آمده به سراغت
که بی حجاب زیارت کنی امام خودت را
چقدر نغمهی احلی من العسل به لب توست
ببین میان دوانگشت او مقام خودت را
شهید بودی و آخر رسیده ای به شهادت...
چه شرح مختصری دادهای مرام خودت را...
کسی که اهل زمین نیست خاکیاست چنان تو
نبردهای به زبان هیچگاه نام خودت را...
میان باطل و حق فرصت مذاکره ای نیست
نوشتهای تو به سرخی خون پیام خودت را
تو زنده تر شدی از قبل ای حماسهی خونین
بگیر منتقم! اینبار انتقام خودت را...
بشری صاحبی