یکشنبه, 04 آذر,1403 |
خوش است آیین سر به داری...
شعری از فائزه زرافشان
 

خوش است آیین سر به داری...

یکشنبه، 15 دی 1398 | Article Rating

نوشت با خون که《ضاقَ صدری》، نوشت با او قرار دارم

که دوستانم تمام رفتند و منتظر بی‌شمار دارم

 

چه شام پر نور رازگونی، چه فصل سرسرد واژگونی

که زمهریر است و من در آتش، بهار دارم، بهار دارم

 

دویدم و کو به کو دویدم، به وقت شام آخرش رسیدم

زیارت و جمعه و شهادت، چقدر گل در کنار دارم

 

خوش است آئین سربه‌داری، خوش است یک عمر بی‌قراری

بسوز دست و سر و تنم را، که سر به دامان یار دارم

 

اگرچه افتد به خاک دستم، علم به دوشش همیشه هستم

شهید زنده‌ست آی دشمن، هنوز من با تو کار دارم

 

به نیزه جاری أنالحق من، به شطّ خون است زورق من

شبیه خود بین این جوانان هزارها در هزار دارم

فائزه زرافشان

تصاویر
  • خوش است آیین سر به داری...
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: