شهرستان ادب: در ادامۀ پروندۀ نادر ابراهیمی در سایت شهرستان ادب، یادداشتی میخوانیم از دکتر امیر مرادی، که به معرفی کتاب صوفیانهها و عارفانهها پرداخته است. این یادداشت را در ادامه میخوانیم:
در میان تمامی آثار پرشمار نادر ابراهیمی، «صوفیانهها و عارفانهها» جایگاهی ویژه دارد. این جایگاه ویژه، نه فقط به خاطر این است که تنها اثر مستقل ابراهیمی دربارۀ صوفیه است (که این هم هست) و نه فقط به خاطر این است که گزیدهای از بهترین آثار صوفیه را در آن میتوان جست (که این هم هست)؛ به عقیدۀ من، مهمترین ویژگی ممیّز «صوفیانهها و عارفانهها» از دیگر آثار ابراهیمی و حتی از بسیاری آثار دیگران، این است که از معدود آثاری است که به صورت مفصل به بررسی جنبههای هنری و کارکردهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی و روانشناختی حکایتهای صوفیان پرداخته است و باز این بررسی مفصل و مبسوط را کسی انجام داده است که عمری را صرف نوشتن آثار متعدد برای اقشار گوناگون جامعه کرده است.
«صوفیانهها و عارفانهها» با عنوان فرعی «تاریخ تحلیلی پنج هزار سال ادبیات داستانی ایران» از جمله آثاری است که خواندن مقدمۀ آن، همسنگ متن اصلی کتاب، به خواننده توصیه میشود و این توصیه به معنی قبول تام همۀ مطالب مندرج در آن نیست (مطالبی که کم هم مناقشهبرانگیز نبودهاند و نیستند)، بلکه این مقدمه، نگرش غالب بر اثر را به خواننده معرفی میکند تا بداند صرفاً با یک گزیدۀ معمولی، طرف نیست. شاید مرور برخی گزارههای این حدوداً هشتاد صفحه (بیآنکه که قضاوتی در باب صحت و سقم آنها داشته باشم)، برای بررسی ادامۀ کتاب، راهگشا باشد؛
1ـ دین زرتشت در اواخر دوران ساسانیان، کارکرد اجتماعی و سیاسی لازم را که برای مقابله با حکومت ظلم و جور سلاطین ساسانی (بر خلاف باور عمومی که ساسانیان را حکومت عدل و انصاف میدانند) نیاز بود، نداشت و زمینه برای ظهور اسلام به عنوان یک دین پویای فعال فراهم بود.
2ـ اعراب حمله کردند و سپاهیان ایران به دلایل موجه از سپاه عرب، شکست خوردند ولی مردم ایران هرگز از مردم عرب شکست نخوردند و باید مرزی قاطع، رسم کرد میان اسلام و عرب. اینکه ایران ما، اسلام را پذیرفته، در ادامۀ شکست از اعراب نبوده است. ما از اسکندر و مغول و انگلیس هم شکست خوردهایم، پس چرا اسکندری و مغولی و انگلیسی نشدهایم؟ ما اسلام را پذیرفتیم اما عموم حاکمان عرب را هرگز و از قضا، تصوف یکی از گونههای مبارزۀ ملت ایرانی در مقابل این حکام بوده است.
3ـ پس اسلام برای ملت یک اندیشه بود و «تصوف ایرانیـاسلامی همچون خود اسلام یک اندیشه بود، یک نظام فکری، نه یک ملت، اما متعلق به ملتها، و نه حتی متعلق به مردم؛ گرچه تلاشش در کوتاهمدت، به خاطر مردم بود و در خط پروردن مردم و بار آوردنشان و راه انداختنشان». (ص 17)
4ـ تصوق مانند هر اندیشۀ دیگری سه راه پیش رو داشت: آمدن به میدان عمل، سپرده شدن به گورستان فراموشی، تبدیل شدن به یک ضد اندیشه. راه نخست را صوفیان اصیل و عملگرا در پیش گرفتند و دو راه بعدی را صوفیان نظرگرایی که عمدتاً هم از جانب ارباب زور و زر حمایت میشدند.
5ـ مخاطب حکایتهای صوفیان (برخلاف غالب قصاید و منظومات دیگر دوران) مردمان عامه بودهاند و از این رو سادهاند. صوفیان «زبان را به خاطر زبان نمیخواستهاند، بل زبان را به قصد ارسال پیامهای اساسی، انسانی و سیاسی خود میساختهاند، میخواستهاند و به کار میبردهاند». (ص 22)
6ـ هر داستانی ایرانی است، به یکی از این دو شرط: «الف) به وسیلۀ ایرانیان یا ایرانیشدگان آفریده، بازآفریده یا بازسازی شده باشد. ب) به زبان ایرانی یا یکی از زبانهای ایرانی تحریر شده باشد؛ آنگونه که قابل فهم برای اکثریت مردم، بهخصوص مردمی که خواندن و نوشتن نمیدانستهاند و از طریق شنیدن ارتباط برقرار میکردهاند، بوده باشد.» (ص 29)
7ـ عرفان در یکی از تعاریفش میشود تلاش در جهت وصول به وحدت با مبدأ و «تصوّف همان عرفان است در پویش تاریخی، اجتماعی و سیاسی وابسته و تعلقیافته به اسلام و ایران اسلامی». (ص 38)
8ـ در طول تاریخ و در اکثریت قریب به اتفاق موارد، ظلم، منبعث از حکومتها بوده است و هر گاه کسی خواسته با ظلم بر طبقات ضعیف مبارزه کند، ناچار با حکومت و حکومتیان جنگیده است. تمامی اعمال صوفیۀ اصیل در راستای همین مبارزۀ خاموش است و حتی بیتوجهی به دنیا و مافیها نیز بیارزش جلوه دادن زر و زوری است که اسباب تسلّط حکّام بوده و هست. شاهد این خطرناکی صوفیه برای حکومتها نیز اذیت و آزار و حتی کشتاری است که در قبال آنها صورت گرفته است.
9ـ اینگونه نبوده است که نخست در تاریخ ادبیات ایران، ادب حماسی غالب بوده باشد و در قرون بعدی، شعر و نثر عرفانی عرض اندام کرده باشد. حماسه و عرفان (خصوصاً عرفان منثور) همپای هم در طول تاریخ، حرکت کردهاند. شاهد این همزمانی وجود «اللّمع فی التّصوّف»، «التّعرف لمذهب التّصوّف»، «کشفالمحجوب» و «رسالۀ قشیریه» است که پیش از شاهنامه یا دست کم در همان حول و حوش زمانی به نگارش درآمدهاند.
10ـ اساس صوفیانهها و عارفانهها «یک بحث داستانشناختی است و نه مکالمهای زیربنایی در باب ماهیت و موضوع تصوّف». (ص 60)
□
از مقدّمۀ کتاب که بگذریم، با گزیدهای از بهترین حکایت صوفیه تا نیمۀ قرن ششم مواجهیم که تکملههای نادر ابراهیمی از جنبههای گوناگون، آنها را به شدت خواندنی کرده است؛ بهگونهای که پس از خوانش نوشتههای ابراهیمی، بارها اتفاق میافتد که خواننده لازم میبیند برگردد و حکایت را دوباره مرور کند.
«صوفیانهها و عارفانهها» قرار بوده مجلدات دیگری هم داشته باشد که به دلایلی که من از آن بیاطلاعم، ندارد اما همین مجلد نیز در نوع خود، اثری مستقل و کامل است که به بررسی حکایتهایی از کتابهای کشفالمحجوب، بستانالعارفین، شرح تعرّف، رسالۀ قشیریه و طبقاتالصوفیه پرداخته است.
شیوۀ کار ابراهیمی بدین گونه است که نخست معرفی کاملی (در حد اسناد موجود) از کتاب ارائه میدهد و خصوصاً از لحاظ ساختمان داستانی و سبک نگارش نویسنده، کلیت اثر را بررسی میکند و در قسمت گزیدهها علاوه بر جنبۀ داستانی، از لحاظ اخلاقی، جامعهشناختی، سیاسی، فلسفی و دیگر جنبهها، حکایت را واکاوی میکند.
میدانیم گاهی یک حکایت به صورت مشترک و به قلم چند نویسندۀ مختلف آمده است. یکی از کارهای ارزشمند ابراهیمی این است که در هنگام برخورد با این حکایات، روایات موجود را آورده و مقایسه کرده و دلایل برتری یکی بر دیگری را به لحاظ داستانی و ساختمانی شرح داده است.
در پایان و نمونهوار، دو حکایت برگزیدۀ ابراهیمی از بستانالعارفین را میخوانیم:
1
«مردی بر در صومعۀ حسن بصری نشسته بود. حسن بصری بر بام صومع،ه نماز همی کرد. اندر سجده چندان بگریست که آب چشم از ناودان، بیرون دوید و بر جامۀ آن مرد افتاد. مرد بجست و گفت: این آب پاک است یا نه؟
حسن آواز داد: بدان نماز روا نبوَد که آب چشم عاصیان است».
2
«مردی نزدیک پارسامردی کیسۀ پردِرَم به دست گرفته، گفت: یا استاد! دلم تاریک شده است. مرا پندی ده.
پارسا گفت: اندر آن کیسه چه داری؟
گفت: درم.
گفت: چند است؟
گفت: هزار درم. چیزی خواهم خرید.
گفت: سر کیسه باز کن.
باز کرد.
پارسامرد یک درم برگرفت و گفت: پیشتر آی.
پارسا آن درم بر چشم وی نهاد و گفت: چشم باز کن و بنگر.
گفت: این درم بر چشم من است، نمیبینم.
گفت: ای مرد! یک درم بر چشم سر نهادی، دنیا را نمیبینی. پس دو هزار درم بر دل نهادهای، چگونه چشم دل تاریک نشود تا عقبی را ببینی؟».