دغدغه ی نوآوری در شعر؛ چگونه و تا کجا؟/ فاضل نظری
14 اسفند 1395
22:02 |
0 نظر |
1188 بازدید |
امتیاز: 1 با 1 رای
گاهي اوقات ما براي اينكه حرف نو بزنيم، ميخواهيم همه چيزمان را نو كنيم تا جايي كه اصل موضوع شعر را نيز نفي ميكنيم. كسي كه ميخواهد به جايي برود، ميتواند وسيله رفتنش يا مسيرش را عوض كند ولي اگر مقصدش را عوض كند، طبيعتاً ديگر به آنجايي كه ميخواست برسد، نميرسد. شعر گاهي در توجه به اين نوگرايي ـ البته اين نوگرايي سقفي هم ندارد ـ به اينجا ميرسد كه بديهيات پذيرفته شده خودش را انكار و نوعي نقض غرض ميكند يعني آن قدر در اين نوگرايي به دليل اينكه شعرش شبيه اشعار ديگر نباشد، افراط ميكند و به جايي ميرسد كه اصلاً ديگر آن چه گفته، شعر نيست. درست مانند كسي كه براي خودش ظاهري درست كند كه شبيه كس ديگري نباشد. ولي آن قدر افراط ميكند كه ديگر شبيه انسان هم نباشد. همان طور كه گفتم نوآوري سقفي ندارد. روزگاري ميگفتند بايد در صنعت، نوآوري (inovitoin) اتفاق بيفتد. مثلاً كارخانهاي ميگفت ما نوآوري تازه كردهايم و سرعت ماشين را از 100كيلومتر در ساعت به 120 رساندهايم. كارخانه ديگري گفت ما سرعت را از 120 كيلومتر در ساعت به 180 رساندهايم. مدتي بعد فلان كارخانه گفت ما در ايمني ماشين يا در ترمز آن نوآوري كردهايم. بعد حس كردند كه اين نوآوريها تكراري شده است چون يا سرعت ماشين را افزايش ميدادند يا ضريب ايمني آن را بالا ميبردند. اين شد كه رفتند سراغ inovitoin) (new و گفتند خود نوآوري هم بايد تازه باشد. اما اين نوآوري معنا و مبنايش گذشته است. چيز نو در برابر چيز كهنه بدست ميآيد. اما اگر ما براي اين نوآوري حد و سقفي قائل نشويم، هر چيزي كه خلق شود ديگر چيز نو و تازهاي نيست. نو، چيزي است كه نسبت به زمان چيز تازهتري باشد. بنابراين، اين افراط جادهاي است كه پايان ندارد و مسير ما را هم جدا كرده است. اصطلاحاتي هم كه اين روزها ميبينيم و ميشنويم در همه عرصههاي شعر فارسي حتي شعر كلاسيك هم در دهه 70 سرايت كرده بود واقعاً مانند يك بيماري يا سم داشت شعر شاعران جوان ما را ميخورد و بدون اينكه بدانيم داشتيم از آن گذشته با شكوه خود فاصله ميگرفتيم و ميرسيديم به دشتهاي فرودستي كه شايد هيچ چشمهاي در آن پيدا نبود و خشكي آخرين ثمره آن بود و فقط ظاهر داشت. همين بود كه به جاي توجه به معنا، نوآوري در لفظ و شكل مورد توجه قرار گرفته بود. گفت كه سخن تازه بگو تا در جهان تازه شود اما در سخن تازه معناي تازه مد نظر است نه فرم و شكل تازه. طبيعتاً فرم تازه هم مطلوب است ولي به شرطي كه با معنا و مفهوم تازه همگوني داشته باشد . شما حتماً فيلم (truman show) يا «نمايش ترومن» را ديدهايد. موضوع فيلم در مورد شخصي است كه تمام دوربينهاي شهر از او فيلمبرداري ميكنند و زندگي او را براي مردم دنيا نمايش ميدهند. همه جز خود آن شخص ميدانند كه او دارد فيلم بازي ميكند ولي او فكر ميكند دارد زندگي ميكند تا اين كه روزي به دريايي ميرسد كه به يك ديوار بلند ختم ميشود. در واقع اين پايان دريا نيست بلكه يك نقاشي روي ديوار است.شعر ما هم در دهه 70 داشت اين دريا را طي ميكرد و به نظرم اتفاق خوبي افتاد بالاخره خوردن به اين ديوار سيماني و نقاشي ما را به اين راه رساند كه از پلههايي بالا برويم و به جهان ديگري وارد شويم و آن همان جهان حقيقي شعر فارسي بود. اصطلاحاتي مانند شعر فرم كه حداقل در غزل اتفاق افتاده بود، كوچههايي بود كه به بنبست ميرسيد از اين جهت خوب است كه ما ديگر اين تجربهها را تكرار نخواهيم كرد و با اين تجربهها حداقل نشانههايي سر راه گذاشتهايم كه ميدانيم اين خيابان و كوچه به بنبست ميرسد و ما را به شاهراه واقعي نميرساند.افراط و تفريط ثمره ناآگاهي است و ما بعد از هر افراط، تفريطي خواهيم داشت و بعد از هر تفريطي هم افراطي. كساني برندهاند كه در مسير اعتدال قدم برميدارند و براي درست كردن يك معجون خوب از هر كدام از مواد اوليه به اندازه كافي و مناسب برميدارند و در هيچ كدام افراط نميكنند.
.
.
.منبع:
http://www.abaghi.blogfa.com/post-55.aspx
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.