نفیسه سادات موسوي از شاعران جوان کشور است و در 23 مرداد 1369 قدم به جهان گذاشته است. او کارشناس زبان و ادبیات چینی از دانشگاه شهید بهشتی ست و در حال حاضر دانشجوی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال است. او که مادر یک پسر نه ساله و عضو دوره سوم آفتابگردانهاست، اولین کتاباش با نام «بینا» را توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسانده است، همچنین برگزیدگی در جشنواره شعر جوان سوره، کنگره شعر پاسدار، جشنواره های دانشگاهی رضوی و فاطمی را نیز در کارنامه ادبی خویش دارد و تا کنون سه بار در دیدار شاعران با رهبری حضور داشته است. او درحال حاضر دبیر حلقه ادبی مجاز که به تازگی فعالیت خود را آغاز کرده است نیز میباشد.
گفتگوی آفتابگردانها با او را در ادامه بخوانید:
چه شد كه پا به عرصه ادبيات گذاشتيد؟
اگر اسمش را بگذاریم دست سرنوشت، بیراه نگفتهایم. قبل از ورود به دنیای شعر تنها پیوندم با ادبیات انشاءهای مدرسه بود. البته از هفت سالگی تجربه کتاب خواندنهای فراوان و مداوم را هم در کارنامه ادبی خود داشتم اما شعر، بطور ویژه جایی در روزهای زندگی من نداشت. ورود من به این عرصه با تحریک ذوق و احساساتم در یک گروه ادبی در یک شبکه اجتماعی اتفاق افتاد که گویا همان جرقه باعث کشف این استعداد و علاقه که در عمق وجودم پنهان بود، شد.
از چه زماني به شكل حرفه اي وارد دنياي ادبيات شديد و اصطلاحا شاعر نام گرفتيد؟
مرداد سال 1392 که وارد دنیای شعر شدم اما به طور جدی و باتوجه به تجربه حضور در محافل شعری و تشویق ها و انگیزه بخشی ها، از اسفند همان سال تصمیم گرفتم به خانواده شاعران بپیوندم.
واكنش همسر، خانواده و دوستانتان به شعر گفتن شما چه بود؟
خب اوایل شاعر بودنم را خیلی جدی نمیگرفتند و باتوجه به روحیه تنوع طلبی من و سرک کشیدنم در حوزه های گوناگون که اوج این تنوع طلبی در رشته تحصیلی بنده قابل مشاهده است، فکر میکردند این فعالیت هم قرار است در راستای تحقق شعار «من میتوانم» که سرلوحه زندگی من است، تجربهای موقت باشد. اما بعد از برگزیده شدن در اولین کنگره، کم کم منِ شاعر را جدی گرفتند و تشویقها و حمایتها شروع شد و همسرم بیش از همه همراه و مشوقم بود.
از رشته تحصیلیتان بگوييد. چه شد كه برای ادامه تحصيل سراغ زبان و ادبيات چينی رفتيد؟
من از ابتدا تصمیم نداشتم همراستا با رشته تحصیلیم، به دنبال شغل باشم. همچنین به زبانآموزی علاقه داشتم و از طرف دیگر تجربه های چالشی و متفاوت همیشه برایم جذاب بوده و هست؛ زبان چینی بهترین گزینه برای ادامه تحصیل من بود.
تا چه حد بر زبان چيني مسلط هستيد؟ از حس و حالتان هنگام خواندن كتابهاي چيني_اين زبان گسترده كه از دور كمي هم ترسناك به نظر مي آيد_ بگوييد.
در حدی که از یک دانش آموخته دوره کارشناسی زبان چینی باید بلد باشد!
کتاب و شعر چینی نمیخوانم. خواندن شعر چینی باتوجه به نوع آموزشها در مقطع کارشناسی کار سختی است و اگر واضح بگویم، از من ساخته نیست.درواقع چینی بلد بودن با ادبيات چینی بلد بودن خیلی متفاوت است. من از آشناییم با زبان چینی برای ترجمه کاتالوگها و راهنماهای کالاها و اجناس اقوام و اشنایان، ترجمه توییتهای وگهگاهی آموزش آن به دیگران استفاده میکنم.
يك بخش عمده رشته هاي زبان و ادبيات، تاريخ ادبيات است. تا چه حد با تاريخ ادبيات چيني، و ادباي اين كشور آشناييد؟
رشته چینی در دانشگاه با بقیه زبانها تفاوتهای فراوانی دارد که یکی از این تفاوتها این است که شناختی از ادبای چینی زبان به دانشجو نمیدهد. زبان چینی به گفته متخصصان زبان شناسی، سخت ترین زبان دنیاست که بیش از یک میلیارد نفر در جهان از آن بطور روزمره استفاده میکنند.
چینی ها تعصب خاصی نسبت به زبانشان دارند و اجازه نمیدهند هیچ کلمه ای از سایر زبانها، به زبان چيني وارد شود و درصورت پیدایش یک واژه یا مفهوم جديد، سریعا برایش یک جایگزین چینی میسازنند. میتوان گفت فرهنگستان زبانشان بسیار به روز و فعال است. زبان چینی الفبا ندارد و جمعا هشتادهزار کاراکتر مختلف دارند که هرکدام به یک معناست و با قرارگرفتن لين کارکترها درکنار هم کلام شکل میگیرد. شیوه نگارششان بیشتر از اینکه خط باشد، خط-نقاشی است و البته ترتیب نگارش و مدل حرکت قلم از اهمیت بالایی برخوردار است؛ به طوریکه اگر جهت حرکت قلم در حین نگارش اصولی نباشد، حتی اگر کاراکتر کامل کشیده شود هم، دیکشنری های انلاین و دیجیتال نمیتوانند آن را تشخیص دهند و راهنمایی کنند! تلفظ کاراکترهای چینی هم به سبب تلفظ سخت مخارج حروف و آهنگی که باید با آن بیان شوند، از نگارش و به یادسپاری کاراکترها نیز سخت تر است.
چه شد كه زبان چيني را در مقاطع بالاتر ادامه نداديد و به سراغ ادبيات فارسي رفتيد؟
در ایران زبان چینی مقاطع بالاتر ندارد و منحصر در کارشناسی است. و برای ادامه تحصیل در این رشته یا باید عازم چین شد و یا رشته زبانشناسی و سایر رشته های مربوط به روابط بین الملل خواند.
من اما بعد از چاپ کتابم تصمیم گرفتم ادبیات فارسی بخوانم. هم مرتبط بود و هم لذت بردنی.
فكر ميكنيد اگر از اول ادبيات فارسي ميخوانديد بهتر نبود؟
نه. من به هیچ وجه از مسیری که طی کردم پشیمان نیستم و فکر نمیکنم اگر طور دیگری اقدام میکردم بهتر میبود.
و تاامروز به فضل خدا پیش نیامده کاری را بیحساب و کتاب و بیبرنامهریزی انجام دهم. برای تک تک انتخابهایم دلیل داشتم و تمام زوایایشان را بررسی کردم و به همینخاطر از آنها راضی هستم.
نظرتان درباره شعر امروز چيست؟
شعر امروز مثل چاقوی دولبه ست و محاسن و معایبش از نظر تعداد باهم رقابت میکنند. از طرفی با ورود فضای مجازی, شاعرانی که شعر زرد میسرایند و همینطور کسانی که بدون رعایت اصول ابتدایی مثل قافیه و وزن شعر میگویند، به راحتی میتوانند نوشتههای خود را منتشر کنند و این مسئله روزبه روز بیشتر میشود و مخاطب را سردرگم و حتی کم توقع میکند.
از طرف دیگر ورود پرقدرت جوانان و بانوان به این عرصه نوید بخش دورانی درخشان برای ادبیات این سرزمین است.
تا چه حد به شعر زنان و نگاه زنانه در شعر اعتقاد داريد؟
خیلی به این مسئله معتقدم. خودم به معنای واقعی کلمه زنانه مینویسم و اعتقاد دارم زاویه دید زنانه بسیار جای کار و نقاط کشف نشده و پرداخت نشده دارد که بهخاطر نزدیکتر بودن فطرت بانوان به روح ادبیات و طبع شعر، قطعا ترکیب موفقیتآمیزی خواهدشد.
چه شد كه احساس كرديد بايد سروده هايتان را چاپ كنيد؟و دليل انتخاب اين اسم_بي نا_براي كتابتان چه بود؟
این که شعرهایم را چاپ کنم نظر استاد بزرگوارم بود.
شعرهای «بینا» مجموعه ای از چهل غزل عاشقانه است که شاعر در هرکدام بطور مشخص با موضوعی از قبیل ناامیدی، تقدیر، نارفیقان، ناملایمات، خرافات و... میجنگد. این حس جنگیدن باید در اسم کتابمنتقل میشد. آدم جنگجو, بعد ازین همه نبرد خسته میشود و بی رمق و بی نا...
يعني قائل به جداسازي مفهوم شعر آييني از شعر عاشقانه هستيد؟؟
شعرهای بنده چهار موضوع اصلی دارد:
عاشقانه
آیینی
اجتماعی
و ارزشی
و جالب است بدانید کمترین تعداد سروده هایم متعلق است به شعرهای عاشقانه ام. اما برای انتشار و به تبع آن بررسی و نقدشدن آثارم، ترجیح دادم که هر دسته به طور جداگانه و با سایر شعرهای هم سنخ خودش منتشر شوند تا شاخصی که قرار است توسط مخاطب و منتقد برآنها اعمال شود، منطق داشته باشد.
از بين شاعران از قديم تا امروز، كدام شاعر و شعر را ميپسنديد و بيشتر خوانده ايد؟
تز بین قدما غزلهای حافظ و ازبین معاصرین شعرهای فاضل نظری را دوست دارم و میخوانم.
به شعر داراي مخاطب معتقديد يا به شعر بي مخاطب؟
هركدام از آن چهار عنوان شعری در بالاتر توضیح دادم، شرايطی متفاوت از ديگري دارند. شعر عاشقانه ميتواند بي مخاطب باشد چون مفاهیمی از قبیل محبت و فراق و حسرت و وصال و... معانى گسترده ای هستند و با ذات بشر در ارتباطند و براى نوشتن از آنها صرف شناختشناسی کافی است و نياز به تجربه كردنشان نيست.
نفيسه سادات موسوي قرار است كدام قله از شعر و ادبيات فارسي را فتح كند؟؟
گفتن پاسخ این سؤال جسارت میخواهد!
میگویند کاری را قبل از وقوعش نگویید چون احتمال به وقوع نپیوستنش بیشتر خواهد شد.
و سخن پایانی:
یک توصیه دارم برای کسانی که در دنیای شعر مثل من نوقلم محسوب میشوند:
بوسیدن دست پدر و مادر
در پایان غزلی میخوانیم از کتاب بینا به قلم نفیسه سادات موسوی:
به دريا دل بزن تا بگذری از موج رسوایی
نمی رنجد غریق عشق از طوفان تنهایی
به جز آیینه وقتی همدمی پیدا نخواهی کرد
چه رنجی می بری از دیدن تکرار زیبایی
صبوری های من ای عشق ، تاوان گناهم بود
عجب صبر جمیلی بود این صبر زلیخایی!
همان قدری که در دل تشنه ی پایان دنیایم
همان اندازه سیرابم از این رنج تماشایی
برایم آرزوی زندگی کرده ست و می دانم
تو هم ای مرگ داری با دل او راه می آیی...