مجموعه غزل سررسید نخستین اثر چاپ شده حسین طاهری است.سررسید در بهار 1396 در 1100 نسخه با قیمت 9000 تومان از سوی انتشارات نیماژ چاپ شده است.این مجموعه مشتمل بر 39 غزل عاشقانه، اجتماعی و آیینی ست.
با ورق زدن سررسید و با گذشتن از صفحه تقدیم و مقدمه به نخستین غزل مجموعه می رسیم که برای ما شعری ست آشنا:
هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد
قولی که عشق داده به جایی نمی رسد
(غزل 1)
از بیت نخست، حسین طاهری باب شکایت هایش را از عشق باز می کند و در جای جای مجموعه به آن اشاره می کند:
دست بردار از سرم ای عشق، ای یار قدیمی!
پیش از این با تو قراری داشتم، حالا ندارم
(غزل 5)
اگرچه عشق امر خیر دارد با دلم اما
از این بی آبرو چیزی به غیر از شر نمی خواهم
(غزل 10)
پدرم هی وصیت کرد که عاشق نشوم
تو چه کردی که به گور پدرم خندیدم؟!
(غزل 11)
حالا که عشق عرصه ی ناسازگاری است
تنها قرار ما دو نفر بی قراری است
(غزل 20)
و بیت هایی از این دست که کم نیستند!
مخاطب با ورق زدن مجموعه سررسید با یک حزن نهفته در لا به لای غزل ها همراه می شود؛ حزنی که به ما خبر از شکسته دلی شاعر می دهد:
تو را به نظم کشیدم ولی جهان خودم
شبیه موی سیاهت پر از پریشانی ست
(غزل 3)
گمانم شاعری اندازه ی من غم ندارد که
برای شعر غمگینم همانندی نمی بینم
(غزل 14)
با چنین پرونده ای که زندگی داده به دستم
بی گمان گنجایشم را هیچ زندانی ندارد
(غزل 32)
...
قریب به اتفاق غزل های سررسید هندی وار هستند.همین امر باعث شده است شاعر به سویی سوق پیدا کند که وقتی می خواهد از صنایع ادبی بهره ببرد، سراغ آرایه هایی برود که بیشترین بسامد را در شعر شاعران سبک هندی داشتند.
اگرچه شعر سبک هندی از کنایه و تشبیه و استعاره خالی نیست؛ از همه صنایع، تلمیح بیشتر مورد توجه هندی سرایان در طول چند قرن اخیر قرار گرفته است.حسین طاهری نیز مانند همه شاعران هندی سرا، به آرایه تلمیح نگاه ویژه ای دارد:
کلیم قصه هایم دست خالی مانده بود اما
زدم بر نیل و با زحمت عصایش را درآوردم
(غزل 6)
اینقدر نپیچید به پای دل مجنون
زیبایی لیلا به شما ربط ندارد
(غزل 12)
بارها از یوسف و از پاکی او دم زدی
لااقل یکبار هم حال زلیخا را ببین
(غزل 19)
منصورم و آرامشم در سایه ی دار است
با دار می خوابم ولی بیدار بیدارم
(غزل 37)
اسلوب معادله و تمثیل از آرایه هایی هستند که در طول تاریخ سبک هندی ابزار دست شاعران هندی سرا بوده اند و امروزه که تب هندی سرایی بین شاعران جوان بالا گرفته است و به نوعی سبک هندی احیا شده است –البته با رویکردی نو که توصیفش در این مقال نمی گنجد- در میان ابیات غزلیات شاعران جوان هندی شاهد چنین اسلوب ها و تمثیل ها هستیم.حسین طاهری نیز از دوستان هندی سرای جوانش عقب نمانده است:
لقمه کوچک برای هر بزرگی خوب نیست
شیر اگر با موش ها جنگید از سگ کمتر است
(غزل 15)
رفیق کهنه را ول کردی و این را ندانستی
که تیغ تازه بدتر می برد رگ های گردن را
(غزل 35)
شعر در دوره سبک هندی به نوعی از انحصار دربارها خارج و وارد متن جامعه و زندگی مردم شد و همانقدر که گستره ی مخاطبان شعر افزایش پیدا کرد؛ تعداد شاعران نیز رو به افزونی قرار گرفت. استاد ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیات فارسی زمانی که به برسی این دوره می رسد، از آن به عنوان دوره هزار شاعر یاد می کند.این همبستگی تا حدودی دو جانبه بوده است.یعنی همانقدر که شعر بر مردم تاثیر گذاشت، مردم نیز بر شعر تاثیر گذاشتند.این تاثیر به گونه ای بود که با وارد شدن جریان شعر به زندگی روزه مره مردم لغات محاوره و الفاظ بازاری نیز وارد کلام شاعران شد و رفته رفته بسامد استفاده از این نوع لغات و الفاظ شدت گرفت تا اینکه تبدیل به یکی از ویژگی های سبکی در دوره هندی شد.
در مجموعه شعر سررسید نیز شاهد ابیاتی از این قبیل هستیم که شاعر اصطلاحات عامیانه را با شعر درآمیخته :
هیچ کس در کوچه های شهرمان سنگم نمی زد
بین طفلان اعتباری داشتم، حالا ندارم
(غزل 5)
سپس با بوسه ای زیر زبانش را کشیدم، تا
ته و توی تمام ماجرایش را در آوردم
(غزل 6)
دل به یک دیوانه بستن بچه بازی نیست، باید
یا دل مجنون بسوزد یا دل لیلا بسوزد
(غزل 9)
بارها سرکوفت خوردم بابت مستی ولی
هیچ کس حاضر نشد یک بار هشیارم کند
(غزل 34)
عذاب می کشم از دست زندگی، ای مرگ
مرا خلاص کن از دست او، تو را به خدا
(غزل 39)
از دیگر ویژگی های سبک هندی توجه به ردیف های بلند و خوش آهنگ است.این ویژگی نیز در میان غزل های حسین طاهری به چشم می آید:
هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد
قولی که عشق داده به جایی نمی رسد
(غزل 1)
یک زمان ایل و تباری داشتم، حالا ندارم
روزگاری، روزگاری داشتم، حالا ندارم
(غزل 5)
من بی کسم اما به شما ربط ندارد
این آدم تنها به شما ربط ندارد
(غزل 12)
در پی آنم که جانم را بخواهی سر که چیزی نیست
دست هایم را ببر ای دوست انگشتر که چیزی نیست
(غزل 21)
خسته ام باید بگردم راه را پیدا کنم
شاید اینگونه مسیر ماه را پیدا کنم
(غزل 25)
یکی از مخرب ترین آفت هایی که این روزها شعر جوان ایران را تهدید می کند از نظر نویسنده، این است که شاعران جوان دنباله روی یک دیگر شده اند! به عنوان مثال وقتی که شاعری می بیند یک لفظ تحسین مخاطب را در شعری برانگیخته او هم سریع آماده ی ساخت بیتی با آن لفظ می شود. «زاهد»، «عابد» و «شیخ» از آن الفاظ هستند.اما وقتی ما این الفاظ را در شعر کلاسیک ریشه یابی می کنیم پی می بریم که در شعر شاعرانی چون حافظ این الفاظ پس زمینه ای دارند و فلسفه ای در آن ها نهفته است.یعنی وقتی حافظ در اشعارش سخن از شخصیت منفی «زاهد» به میان می آورد در مقابل این شخصیت منفی، شخصیت مثبت «رند» و «پیرمغان» و «درویش» را به مخاطب معرفی می کند و در کنار این شخصیت های منفی و مثبت به شخصیت های بیابینی چون «عارف» و «مرید» نیز توجه دارد.در اصل حافظ با معرفی این شخصیت ها در پی مقصودی ست؛ اما در شعر جوان ما اکثرا چنین نیست.در لا به لای غزل های سررسید نیز به شاهد ابیاتی از این دست هستیم:
ملامتم نکن ای شیخ! کفر گویی را
خود تو یادم دادی، چگونه یادت نیست
(غزل 16)
اگرچه عابد و زاهد خرابم می کنند اما
علی رغم خرابی همچنان آباد آبادم
(غزل 31)
این روزها شاعران جوان نیاز به اختصاصی سازی اشعار خود دارند.متاسفانه شعر جوان در این چند سال اخیر به یک تکرار کسل کننده رسیده است و هیچ تازگی در مضمون سازی ها، تکنیک های زبانی، و... نمی بینیم.هیچ تفاوتی بین غزل شاعری از شمال ایران و شاعری دیگر از جنوب ایران وجود ندارد.اما وقتی به عنوان مثال به شعر نیما یوشیج می رسیم این تفاوت ها و تمایزها در قالب ویژگی های زیست بومی کاملا خود را نمایان می کنند.با خواندن اشعار سررسید متوجه می شویم که حسین طاهری نگاه ویژه ای به این مقوله داشته و با در آمیختگی نمادها و شخصیت های مربوط به زادگاه خود به اشعارش تمایز بخشیده:
بمان و شاهد یک عمر انزوایم باش
که انزوا هنر شاعران زنجانی ست
(غزل 3)
آی تهران! مردمت هر بار تیغم می زنند
بیشتر دلتنگ چاقوهای زنجان می شوم
(غزل 7)
رفته ای و ر فته رفته منزوی تر می شوم
عاقبت عشقت من شاگرد را استاد کرد
(غزل 23)
اما دیگر موضوعی که این روزها در شعر جوان رواج پیدا کرده است موضوع مرگ و مرگ اندیشی در شعر است.مرگ این راست ترین راست زندگی، از دیرباز در ادبیات ما ریشه دوانده است و همچنان نیز با رویکردی دیگر در شعر امروز با آن مواجه هستیم.نگاه به مرگ در ادبیات کلاسیک یک نگاه عارفانه و آسمانی ست، در حالی که در شعر معاصر مرگ، صورتی زمینی یافته.مرگ در شعر حسین طاهری نیز چنین نمودی دارد:
خارج شدن از زبان معیار:
اگرچه هستی و همواره پشتمی اما
حمایت تو برایم کم از حسادت نیست
غزل شانزده
مرگ اندیشی:
ای مرگ حالا که تو هم خوابت نمی آید
دستان گرمت را به من بسپار، بیدارم
(غزل 37)
حرفم خریداری ندارد بین آدم ها
این شعرهای ناب را از من بخر ای مرگ
(غزل 38)
مجموعه شعر سررسید را می توان در کلیت مجموعه ای در نظر گرفت که راه را برای شاعرش هموار کرده است تا بتواند در تجربه های بعدی وسواسش را در سرودن بیشتر کند و خود را از قید و بند تکرارها رها سازد تا دریچه های نوتری را به روی خود و شعر جوان ایران باز کند.برای حسین طاهری که دوستی با او غنیمتی ست برایم آرزوی موفقیت دارم.