در روزگاری که پهلوی اول به فعالان برتر حوزه فرهنگ و هنر نشان لیاقت اهدا میکرد؛ پروین در اعتراض به وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه از دریافت این نشان، سر باز زد و نشان داد که همان گونه که در شعر، ستم و ستمکار را نکوهش میکند، در زندگی اجتماعی خود نیز عمیقاً به این مسائل پایبند است.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، این روزهای آخر اسفند، صد و دوازدهمین سالگرد تولد پروین اعتصامی است. «بانوی شعر فارسی» بهترین لقبی است که به همشهری دانا و فرهیخته ما دادهاند. این عنوان، اگرچه بسیاری را به ولوله میاندازد و نگرانشان میکند، برازنده شکوه اندیشه، زیبایی شعر و استواری شخصیت او است.
دکتر شفیعیکدکنی، در کتاب «با چراغ و آینه» او را «دختر معصوم ادبیات فارسی و چهرهای ممتاز و متمایز» خواندهاست. چرا ممتاز و متمایز؟ پروین در روزگاری شاعری کردهاست که هنوز پیراهن مردانه بر تن ادبیات فارسی بود و زنان نمیتوانستند یا جرات و جسارتش را نداشتند که همقامت و همکسوت مردان، در مجامع علمی و ادبی حضور داشته باشند.
«معجزه پروین» چیست؟
اما پروین به واسطه پدری روشنبین و اندیشمند، توانست حضور موثر و درخشان خود را در جمعهای علمی و ادبی اثبات کند. این تنها به لطف حمایتهای پدر حاصل نشد بلکه استعداد خارقالعاده پروین در شاعری در کنار دانش و اندیشه او توانست چهرهای به خصوص از زن ایرانی عرضه کند که میاندیشد و سراید. اهمیت و قدر پروین اعتصامی تنها در همین نکات خلاصه نمیشود.
دیوان پروین اعتصامی، از محبوبترین مجموعههای ادب فارسی است. سالها است که این کتاب تجدیدچاپ میشود و هنوز طبع ایرانی، به دنبال کلام پروین است. شفیعیکدکنی از این اتفاق با عنوان «معجزه پروین» یاد میکند. او بسیاری از شاعران همروزگار پروین را دنبالهروی کارهای او میداند و حتی نیما یوشیج را نیز در بسیاری از آثارش تابع سبک پروین میشمارد. این استاد شعر فارسی در نهایت با یادآوری مقبولیت پروین در بین عوام و خواص میگوید: «روح جامعه در انتخاب نهایی خویش، آن هم در چندین نسل پی در پی خطا نمیکند.» او زنی بود جامعالاطراف که برای شناختش هنوز نخستین گامها برداشته نشدهاست.
«پروین» مولانایی با زبان حافظ و سعدی
هوشنگ ابتهاج(سایه) در کتاب «پیر پرنیاناندیش» درباره پروین میگوید: «پروین مولاناست که با زبان حافظ و سعدی شعر میگوید.» سایه، مولانا و سعدی و حافظ را خوب میشناسد کسی نیست که به این راحتی، از اعتبار این سه قله بزرگ شعر فارسی، خرج کند. او میداند که وقتی پروین را به چنین نامهایی گره میزند او را تا چه جایگاهی بالا میبَرد. سایه بهترین تعبیر و تفسیر را از شعر پروین اعتصامی داشته است. پروین در اشعارش علاوه بر نگاههای اجتماعی و سیاسی که در جای خود به آنها خواهیم پرداخت، عارفانگی خاصی نیز دارد اما به واسه زبان بینظیر و نکتهسنجی خود توانسته «دقیقههای معرفتی» را در قالب داستانهایی تمثیلی عرضه کند. اما نباید فراموش کرد که اگر پروین این نکتههای معرفتی را در اشعاری چون « مادر موسی» جا دادهاست، از سوی دیگر خِرد و اندیشه را هرگز از یاد نبرده و همواره شعر خود را در خدمت خرد، اخلاق و شرافت انسان قرار داده است.
«پروین» و دست رد به سینه پهلوی
از همه این نکات که بگذریم پروین شاید از نخستین زنانی است که نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی روزگار خود واکنش نشان داد. در روزگاری که پهلوی اول به فعالان برتر حوزه فرهنگ و هنر نشان لیاقت اهدا میکرد؛ پروین در اعتراض به وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه، از دریافت این نشان، سر باز زد و نشان داد که همان گونه که در شعر، ستم و ستمکار را نکوهش میکند، در زندگی اجتماعی خود نیز عمیقاً به این مسائل پایبند است. همین سرپیچی از فرمان رضاخان باعث شد که دولت، بعد از مرگ شاعره جوان و ناکام ادبیات فارسی، اجازه برگزاری مراسم یادبود ندهد و اینگونه خشم خود را از عدم همراهی پروین با کارزار حکومت، ابراز کند.
جای خالی پروین در دانشگاه تبریز
سالها از مرگ پُر درد و دریغ این چهره درخشان ادبیات فارسی میگذرد اما اگر نگاهی به فهرست کارهایی که به یاد پروین صورت گرفته بیاندازیم نتیجه بسیار عجیب و تاسفآور خواهد بود.
رسم مالوف در مورد تکریم بزرگان، یادکرد تولد و مرگ ایشان است. پروین هم از رسم دیرین، جدا نیست. اما شاید بتوان این نکته را از بداقبالیهای پروین و ما شمرد که تولد او مصادف با روزهای پرشتاب آخر سال و مرگ او مقارن با روزهای راکد اول سال است. نکتهای که مثل کافوری، بر سستی و اهمال نهادهای فرهنگی افزوده و متولیان امر را از کار اساسی در مورد «بانوی شعر فارسی» معذور کردهاست.
اما آیا برای بزرگداشت و شناساندن چهرهای به اهمیت پروین باید منتظر سالگرد تولد و مرگ او باشیم؟ مثلاً بهتر نیست که دانشگاه تبریز نخستین گام را در شناساندن چهره حقیقی پروین اعتصامی به دانشجویان ادبیات بردارد و درسی –حتی اختیاری- را به نام باشکوه این شاعر کمنظیر اختصاص بدهد؟ (این ایده، نیازی به بخشنامه وزارت علوم ندارد و دانشگاههای درجه یک میتوانند، چنین سرفصلهایی راساً را عملی کنند.)
جشنواره پروین اعتصامی؛ صرفاً جهت خالینماندن عریضه
از دانشگاه تبریز که بگذریم اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و تمام نهادهای وابسته به آن به عنوان مسئولان اصلی فرهنگ و هنر بیشترین مسئولیت را بر عهده دارند. امسال بعد از سالهای زیادی بالاخره پوستری با عنوان «جشنواره بینالمللی پروین اعتصامی» رونمایی شد. اما در همان ابتدای کار شتابزدگی و بیبرنامگی جشنواره خود را نشان داد. هرکس که یک بار دست به تالیف یک مقاله علمی زدهباشد میداند که برای مطالعات مقدماتی یک مقاله قابلقبول به چندین ماه زمان نیاز است. اما پوستر جشنواره مهلتی در حدود 25 روز برای ارسال مقالات در نظر گرفتهبود که با تمدید زمان ارسال به 30 روز ارتقا یافت. به نظر میرسد برنامهریزان این جشنواره هرگز مقالهای علمی و قابل قبول تالیف نکردهاند که توقع دارند محققان و صاحباننظر و اندیشه در چنین زمان کمی درباره پروین اعتصامی مقالات علمی بنویسند. البته که میشد برای انتشار فراخوان کمی زودتر اقدام کرد یا شاید اصرار عجیب مسئولان برای رفع تکلیف و بستن پرونده پروین در 25 اسفند باعث چنین بیبرنامگیهایی شدهاست.
به هر روی جایگاه و شان بانوی شعر پارسی بسیار بالاتر از چنین برنامههای آنی و لحظهای است.
هیچکسی پاسنگهدار نیست
پایان این یادداشت چه نیکو که چند بیت از پروین عزیز شعر فارسی باشد. همانطور که اشاره شد، پروین، پس از آن که مدال لیاقت خاندان پهلوی را رد کرد، قصیدهای با عنوان «صاعقه ما ستم اغنیاست» سرود. تیتر یادداشت نیز از همین قصیده انتخاب شدهاست. ابیاتی از این شعر درخشان را میخوانیم. روحش شاد و یادش مانا.
برزگری پند به فرزند داد
کای پسر، این پیشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
تجربه میبایدت اول، نه کار
صاعقه در موسم خرمن، بلاست
گفت چنین، کای پدر نیک رای
صاعقه ما ستم اغنیاست
پیشه آنان، همه آرام و خواب
قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
دولت و آسایش و اقبال و جاه
گر حق آنهاست، حق ما کجاست
قوت، بخوناب جگر میخوریم
روزی ما، در دهن اژدهاست
کار ضعیفان ز چه بی رونق است
خون فقیران ز چه رو، بی بهاست
عدل، چه افتاد که منسوخ شد
رحمت و انصاف، چرا کیمیاست
پیر جهاندیده بخندید کاین
قصه زور است، نه کار قضاست
هیچکسی پاس نگهدار نیست
این لغت از دفتر امکان جداست
نبض تهیدست نگیرد طبیب
درد فقیر، ای پسرک، بی دواست
ما فقرا، از همه بیگانهایم
مرد غنی، با همه کس آشناست
تیرهدلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را چه خبر از خداست