امامحسین علیهالسلام و یارانش در کربلا حماسهای آفریدند که اوج انسانیت و فداکاری بود. حماسهای که گذر زمان نهتنها از تأثیرش نکاسته، بلکه روزبهروز پررنگتر شده و تبلورش در همهجا دیده میشود. تا هماکنون تمام آزادگان به پیروی از راه ایشان عزت را انتخاب کرده و تن به ذلت ندادهاند. پیامبر بزرگوار اسلام میفرماید: «همانا برای شهادت حسین علیهالسلام حرارتی در قلبهای مؤمنان است که هرگز سرد نخواهد شد». (مستدرکالوسائل، جلد ده، صفحۀ ۳۱۸)
در این یادداشت به بررسی اشعار عاشورایی از مولوی تا محتشم خواهم پرداخت. (لازم به ذکر است که شاعران بسیاری بین مولوی و محتشم، به عرض ارادت در رابطه با عاشورای حسینی پرداختند که در این مطلب فرصت بیان و بررسی تکتک اشعار این شاعران وجود ندارد.)
شاعر اول:
مولانا جلالالدین بلخی در سال ۵۸۶ هجری به دنیا آمد. او یکی از اندیشمندان زمان خود بود و مریدان بسیاری داشت. وی شاعری توانا بود و اوج هنرش در مثنویمعنوی نمود پیدا میکند. آشنایی مولانا با شمس که تقریباً در سال۶۲۸ هجری رخ داد، تحولی شگرف در زندگیاش بهوجود آورد. مثنویمعنوی، دیوان شمس، فیه ما فیه، مکتوبات، مجالس سبعه ازجمله آثار این شاعر برجسته است. اشعار او از لحاظ اندیشه و زبان، بسیار قوی است و همین امر سبب شده نهتنها در میان فارسیزبانان، بلکه در تمام جهان مخاطب داشته باشند و آثارش به چندینزبان ترجمه شوند. مولانا اشعار قابلتوجهی در رابطه با واقعۀ کربلا و روز عاشورا دارد. باید توجه داشت که مولانا گاهی به واقعۀ عاشورا نگاهی متفاوت دارد. مولوی در اوایل دفتر ششم، داستان تخیلی را به نظر آورده است که شاعری غریب در روز عاشورا وارد شهر شیعهنشین حلب میشود و با تعجب میبیند تمامی شهر در شیون و شورند:
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
گردآیند مرد و زن جمعی عظیم
ماتم این خاندان دارد مقیم
این مرد علتش را جویا میشود. مردم حلب در پاسخ میگویند که مگر نمیدانی امروز روز ماتم سیدالشهدا است.
شاعر غریب میگوید: مگر شما تا به حال خواب بودهاید و الآن بیدار شدهاید؟
خفته بودستید تا اکنون شما؟
که کنون جامه دریدید از عزا
پس عزا بر خود کنید ای مردگان
زآنکه بد مرگی است این خواب گران
سپس اینگونه میگوید:
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست
شاعر، امامحسین را سلطانی میداند که از زندان دنیا رها شده و به سوی معشوق میرود. از خواندن این بیت، حدیثی از پیامبر اکرم به ذهنم آمد که میفرمایند: «الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر». (بحارالأنوار، ج ۷۴، ص۱۵۹، باب ۷) با تأملکردن در این شعر میتوان فهمید که نگاه مولانا این است که امامحسین و یاران شهیدش در عاشورا به وصال یار رسیدند و اکنون زندهاند و در کنار پروردگار خویش هستند و ما باید به حال خود چاره کنیم.
مولانا همچنین در ابیات دیگر این شعر، امامحسین را «خسرو دین» مینامد.
مولانا در شعر فاخری دیگر در رابطۀ با کربلا اینگونه میسراید:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت نینوایی
کجایید ای سبکروحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشوده
کجایید ای نوای بینوایی
در این شعر، سلامت زبان و حماسهای بیتکلف را میبینیم. شعری که تا امروز در همۀ محافل بهخصوص (جبهههای نبرد) زمزمه میشود. مقاممعظمرهبری نیز در دیدار با شاعران در رمضان ۹۸ به این شعر اشاره کردند و آن را شعری ویژه خواندند.
شاعر دوم:
کمالالدین ابولعطا محمودبنعلیبنمحمود معروف به خواجوی کرمانی که سال تولد او را از سال ۶۶۹ تا ۶۸۹ گفتهاند.
او در کرمان به دنیا آمد. ریاضیات و طب و برخی علوم دیگر را میدانست. در قصیده، غزل و مثنوی بسیار توانا بوده است. به خواجو «نخلبند شاعران» میگویند. دیوان او به دوبخش صنایعالکمال و بدایعالجمال تقسیم میشود که شامل غزل، قصیده، مسمط، ترکیببند،ترجیعبند، رباعی، قطعه و مستزاد است. خواجوی کرمانی نیز یکی از ارادتمندان به اهلبیت بوده و خود را مادح آلحیدر میداند.
یکی از اشعار عاشورایی خواجو را در ادامه میآورم:
آن گوشوار عرش که گردون جوهری
با دامنی پر از گهرش بود مشتری
درویش ملکبخش و جهاندار خرقهپوش
خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری
در صورتش مبین و در سیرتش مبین
انوار ایزدی و صفات پیمبری
در بحر شرع و لؤلؤی شهوار و همچو بحر
در خویش غرق گشته ز پاکیزهگوهری
اقرار کرد حر یزیدش به بندگی
خط باز داده روح امینش به چاکری
لب خشک و دیده تر شده از تشنگی هلاک
و آنگه طفیل خاک درش خشکی و تری
از کربلا بدو همه کرب و بلا رسید
آری همین نتیجه دهد ملکپروری
ابیات این شعر، محکم است. برخی از مصراعهای این شعر، واژههایی را در بر دارند که بهطورمستقیم مخاطب را به سمت خاندان اهلبیت و امامحسین علیهالسلام سوق میدهد. مثلاً واژههایی مثل (سلطان حیدری، صفات پیمبری، حر یزیدش، تشنگی، کرب و بلا). همچنین ابیاتی وجود دارد که بهطور غیرمستقیم به این امر اشاره میکند.
شاعر سوم:
شمسالدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسانالغیب سومین شاعر موردنظر است. او از مشهورترین شاعران تاریخ ایرانزمین است. حافظ در سال ۷۲۶ به دنیا آمد. در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت. قرآن را نیز از حفظ بود؛ بههمینعلت تخلص حافظ را برای خود انتخاب کرد. حافظ نیز در اشعارش به واقعۀ عاشورا بسیار توجه دارد. یکی از معروفترین اشعار او در رابطه با کربلا این است:
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکتهدان عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و منّت هرخدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی، ای کوکب هدایت
از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یکساعتم بگنجان در سایۀ عنایت
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
هرچند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود بهسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چاردهروایت
بیتبیت این غزل به اباعبدالله، یاران شهیدش و ظلمی که بر خاندانش رفت، اشاره دارد. مثلاً بیت «زنهار از این بیابان وین راه بینهایت» به اسارترفتن خاندان ثارالله را تداعی میکند؛ شب و بیابان و کودکان و راه سخت و بیپایان، اما ابیاتی که بهطور واضح عاشورا را به تصویر کشیدهاند عبارتند از:
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
و
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
همچنین حافظ غزل دیگری دارد که به حضرت عباس تقدیم کرده است:
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند، قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغِ همه شیرینسخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بندۀ من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِیْ داری
شادی زهرهجبینان خور و نازکبدنان
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونینکفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از مِی لعل حکایت کن و شیریندهنان
منظور از «شاه شمشادقدان» حضرت عباس(ع) است. هرچند که حافظ بعدها در بیتی اینگونه مینویسد:
قدت گفتم که شمشاد است و بس خجلت به بار آورد
که این بهتان چرا گفتم و این نسبت چرا دادم
همچنین میتوان گفت که «به مژگان شکند قلب همه صفشکنان» اشاره به قدرت و شجاعت حضرت عباس در میدان نبرد دارد. اگر در ابیات دیگر این شعر تأمل کنیم، میتوانیم به رندی حافظ در عرض ارادتش به علمدار کربلا پی ببریم. برخی نیز که به بررسی اشعار دیگر حافظ پرداختند، چندشعر دیگر او را منتسب به واقعۀ عاشورا میدانند.
شاعر چهارم:
کمالالدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمسالشعرای کاشانی که در سدۀ دهم هجری میزیسته است. او نیز در نوجوانی به مطالعۀ علوم دینی و ادبی معمول زمان خود پرداخت. مجموعهآثار او پس از مرگش توسط یکی از شاگردانش در هفتکتاب جمع شد که مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعه، رباعیات، مثنویات و ترکیببندهای اوست. وی آثار منثوری نیز دارد. جابر عناصری او را پدر مرثیهسرایی عاشورایی میداند. عباس مشفق کاشانی در رابطه با او میگوید: «پاکی و اعتقاد و استواری و محبت محتشم کاشانی به اهلبیت علیهمالسلام سبب شد که برخی پادشاهان صفوی به اشعار مذهبی روی آورند».
او میگوید: «ترکیببند بلند معروف این شاعر پرآوازۀ مرثیهسرای ایران در رثای امامحسین و شهدای کربلا در همهجا زبانزد شد و توجه بسیاری از شاعران را به خود جلب کرد. در ادامه، بخشی از این ترکیببند را خواهم آورد و به بررسی آن و ذکر دلایل ماندگاریاش خواهم پرداخت.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پروردۀ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمۀ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم، افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلندستون بیستون شدی
بخشی از این شعر بلند را با هم خواندیم. اولین چیزی که بهنظر میرسد سبب ماندگاری و تأثیرگذاری ترکیببند شده، سوزی است که در تکتک ابیات حس میشود. سوزی که حاصل از قلب داغدار شاعر است و سبب میشود مخاطب با آن ارتباط بگیرد. در این ترکیببند همۀ کلمهها بهجا بهکار رفتهاند؛ هیچچیزی کم یا زیاد نیست و نمیتوان چیزی را حذف کرد. این ترکیببند، تمام کائنات را درگیر عزای اشرف اولاد آدم میکند. با زبانی کاملاً ساده و روشن به عزای امامحسین و یاران شهیدش میپردازد و در همین راستا دشمنان ظالمش را نیز محکوم میکند.
اگر بخواهیم به بیتبیت این شعر بپردازیم و آنها را بررسی کنیم، خواهیم دید که هرکلمهاش جای سخن دارد. کلام آنچنان شیواست که هربار آن را در کتابها و کتیبهها میخوانیم یا در مجالس میشنویم، برای ما تازگی دارد و سوزناکیاش را با تمام وجود درک میکنیم.
جمعبندی:
امامحسین علیهالسلام و یارانش حماسهای آفریدند که انسانیت را درگیر کرده است. فرقی ندارد با چه دین و مذهبی یا با چه ملیتی، همه و همه بهنوعی احساسات خود را نسبت به این امام همام و شخصیت بینظیر بیان میکنند.
اما چیزی که مهم است و باید به آن بیشتر پرداخت این است که عاشورا واقعهای بزرگ و دارای ابعادی بسیار عمیق است. باید به خود این ابعاد پرداخت و از بیان مضامین غیرحقیقی دور شد. در خلق اثر باید به شخصیتهای عاشورا و عظمت آنها توجه داشت و در بیان زبان حال، متناسب با آنها آنگونه که وهنی رخ ندهد، عمل کرد. همینگونه که در شعرهایی که بهعنوان مثال آوردم، دیدیم: هم زبان سالم است، هم روایت، شاعرانه و صحیح است. مثلاً در اشعار حافظ اصلاً اشارۀ مستقیمی به شخصیتها و حوادث نشده (جز در بیتهای محدودی)، اما لسانالغیب چنان شاعرانه و با زیرکی در رابطه با عاشورا شعر گفته که مخاطب با هربیت تصویری از کربلا و شهدایش را در ذهن پیدا میکند. همچنین ادیبان و هنرمندان باید به این مسئله هم توجه داشته باشند که همانگونه که در مجالس عزاداری، هم باید به اقامۀ عزای حسینی پرداخت و هم به بیان و شرح اهداف امامحسین در کربلا اهمیت داد، در آثار ادبی و هنری هم اینگونه عمل کنند و آثاری خلق کنند که هم اوج مظلومیت ثارالله را نمایش دهد و هم اهدافی که امام و خاندان و یارانش دنبال میکردند را به مخاطب منتقل کند. عاشورا صحنۀ فداکاری، غیرت، تلاش برای هدف، دوری از ذلت، عزتمندی و شور و شعور است. باید همۀ این ابعاد در ادبیات عاشورایی متبلور شود. به امید آنکه امامحسین به قلم ما برکت دهند تا برایش درست و پرشور بنویسیم.
السلام علیک یا ابا عبدالله