شنبه, 03 آذر,1403 |
وقتی آفتابگردان شدن خودش در خانه آدم را بزند!
 

وقتی آفتابگردان شدن خودش در خانه آدم را بزند!

پنجشنبه، 07 اردیبهشت 1396 | Article Rating

اگر اشتباه نکنم سال 91 بود و من 17،18 سال بيشتر نداشتم. آن زمان، دورۀ آموزشی شعر آفتابگردان‌ها هم تازه اولین تجربۀ خود را پشت سر گذاشته بود و مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، در تدارک دورۀ دوم بود.
آن زمان شناسایی شاعران شهرستانی، کار سختی بود؛ اما انصافأ شهرستان ادب در شناسایی بچه‌های مستعد، از سرتاسر کشور، سنگ تمام گذاشت.
من تقریبأ شعر سرودن را به صورت جدی از همان سال 91 شروع کردم؛ البته در گذشته، در چند جشنواره شرکت کرده و از فضای ادبی کشور یک آشنایی جزیی پیدا کرده بودم و نسبت به ساز و کار مؤسسه تا حدودی شناخت داشتم.
یک روز ظهر که در خانه، پای اینترنت نشسته بودم و وبلاگ شاعرها را می‌خواندم، گوشی‌ام زنگ خورد.
میلاد عرفان پور بود. گفت: «شعرهایت را می‌خوانیم و خوب هستند. بعد در مورد دوره‌ها توضیح داد و قرار شد از اعضای دورۀ دوم آفتابگردان‌ها باشم.
بعد شمارۀ چند نفر از بچه‌های شاعر تبریزی را هم به مؤسسه دادم تا آنها هم به جمع آفتابگردان‌ها بيايند.
من كه از قبل با نام و شعر آقای عرفان‌پور آشنا بودم؛ چون ایشان از همان دوران جوانی معروف بودند، از تعجب شاخ در آورده بودم که میلاد عرفان‌پور با من تماس گرفته و می‌گويد: «شعر تو رو خوندم».
حتی در وبلاگم هم نوشتم که میلاد عرفان‌پور به من زنگ زده و مرا عضو دورۀ آفتابگردان‌ها کرده است.

 

محمد شكری فرد_دورۀ دوم آفتابگردان‌ها

تصاویر
  • وقتی آفتابگردان شدن خودش در خانه آدم را بزند!
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: