پنجشنبه, 15 آذر,1403 |

طوفان الاقصی - وحید اشجع

#طوفان_الاقصی

دیگر این جبهه مثلِ سابق نیست
با همه فرق می‌کُنَد جَنگَش
رودِ خونی که بَر زمین جاری‌ست
همه‌جا مُنعَکِس شده رنگَش

این نِزاعی‌ست بین شیشه و سنگ
تَنِشِ نا‌برابری که در آن
با کمالِ جسارت و غیرت
عاقبت خُرد می‌شود سنگَش

گرچه در جبهه حاج قاسم نیست
فتحِ این جبهه با مقاومت است
چیره بر خاک می‌شود باران
غنچه وا می‌شود دلِ تنگش

و مِن المُجرِمینَ مُنتَقِمون
انتقامی بزرگ در راه است
پوزِ ابلیس می‌خورد بر خاک
با تمامیِ مَکر و نیرنگَش

شب، لگدمالِ صبح می‌گردد
روی باطل سیاه خواهد شد
قدس اگرچه به دست صهیون است
در می‌آید به زودی از چَنگَش

پرچمِ سبز، می رَوَد بالا
وسطِ صحنِ مسجد الاَقصی
و طنینِ علی ولی الله
منتشر می شَوَد نماهَنگَش

#وحیداشجع

@Aftabgardan_ha

دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

13 آبان 1402 688 0

تو را آنگونه می خواهم که باغی باغبانش را

تو را آنگونه مى خواهم كه باغى باغبانش را
شبيه مادر پيرى كه مى بوسد جوانش را

من آن سرباز دلتنگم كه با ترديد در ميدان
براى هيچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را

پريشانم؛ شبيه پادشاهى خفته در بستر
كه بالاى سرش مى بيند امشب دشمنانش را

تو در تقويم من روزى نوشتى دوستت دارم
از آن پس بارها گم كرده ام فصل خزانش را

شبى در باد مى رقصند موهايت؛ يقين دارم
شبى بر باد خواهد داد مردى دودمانش را

پرستويى كه با تو هم قفس باشد نمى ترسد
بدزدند آب و دانش را، بگيرند آسمانش را

تو ماهى باش تا دريا برقصد، موج بردارد
تو آهو باش تا صياد بفروشد كمانش را

من آن مستم كه در ميخانه اى از دست خواهد رفت
اگر دستان تو پر كرده باشد استكانش را

اميرعلى سليمانى


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

23 آذر 1395 11574 0 4.58

در باغ و خشک و ویران، هرچند استواریم

در باغ خشك و ويران، هرچند استواريم
پايان قصه پيداست، ما چوبه هاى داريم

این باغ در زمستان، گرچه سپید پوش است
ما در عزای سروی افتاده داغداریم

چون سنگ اگر همه عمر، آيينه را شكستيم
با خويش در جداليم، از خويش در فراريم

آواره ى صحارى ، چون رودهاى جارى
بى منزليم چون باد، اينگونه در گذاريم

از خويش مى نويسيم، از بغض روزگاران
چون ابر در بهاران، بگذار تا بباريم

علیرضا گل افشان

دوره چهارم آفتابگردان ها

ما همه آفتابگردانیم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

14 آذر 1395 2471 1 4

ببین چگونه گرفته تو را ز من آتش؟

غزلی تقدیم به سوختگان قطار خون آلود تبریز_مشهد

ببین چگونه گرفته تو را ز من آتش؟
شده برای تو هم گور هم کفن آتش

چه شد؟ به جای صدای مسافران حرم
دویده در همه ی خلوت ترن، آتش

کدام سو بروی؟ چاره از کجا طلبی؟
گرفته است مجال گریختن آتش

چنان که سوخته جان تو و دل مردم
به پا شدست به هر گوشه از وطن آتش

چگونه باورمان شد که رفته اید از دست؟
که فاتح است در این جنگ تن به تن آتش

 

همیشه داغ پی داغ بر تن تبریز
فتاده است در این کهنه پیرهن، آتش

 

لیلا حسین نیا

دوره اول آفتابگردان ها

ما همه آفتابگردانیم

 

 


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

08 آذر 1395 1985 0 4.75

ببین چقدر غم انگیز بی قرار همیم

 

ببین چقدر غم انگیز بی قرار همیم
غم همیم و غریبانه غمگسار همیم
همیشه بین من و تو سکوت و دیوار است
فقط شبیه دو همسایه در کنار همیم

نگاهمان به نظر آشنا میاید، ما-
گمان کنم که غریبیم و از تبار همیم

پناهگاهی اگر نیست در شلوغی شهر
برای گوشه نشینی من و تو غار همیم

بدون هم شب و روز من و تو می گذرند
من و تویی که شب و روز روزگار همیم

اگرچه هر چه که بردیم باخت بود اما
چه خوب دل نبریدیم و در قمار همیم

چه اتفاق غریبی ست این فراق قریب
که در کنار همیم و در انتظار همیم

بیا دوباره به اعجاز بوسه برگردیم
که روح عاشق خود را به جان هم بدمیم

سعید سکاکی
دوره چهارم آفتابگردانها
ما همه آفتابگردانيم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

03 آذر 1395 3106 0 5

ببین در مشرق نیزه طلوع مه جبین ها را

ببين در مشرق نيزه طلوع مه جبين ها را
و بشنو نغمۀ قرآن مقطوع الوتين ها را

ببار اي آسمان كه دختران آفتاب از حجب
به روي چهره مي گيرند ابر آستين ها را

نميخواهد بتابد بر زمين خورشيد، از آن هنگام
كه ديدي بر تن صحرا، تن ِ تنهاترين ها را

دل سنگ كنار جاده از غم آب شد تا خواست
ببوسد زخم هاي پاي آن محمل نشين ها را

اگرچه داغ تلخي ديده اي اما به لب داري
همان شيريني شكرا لرب العالمين ها را

چه نقش يا حسيني بر عقيق قلب تو حك كرد!
خدا از اعتبار انداخت بازار نگين ها را

تو هم مثل حسينت آيۀ إنا فتحنايي
كه عشقت فتح كرده قلب ها و سرزمين ها را

به آتش مي زند پروانۀ شمع دمشق تو
كه با خون خودش پاسخ دهد هل من معين ها را

به من يك جرعه از صبرت بنوشان و دعا كن تا
بيايم پابه پاي ماتم تو اربعين ها را

 

بشری صاحبی

دوره سوم آفتابگردان ها

ما همه آفتابگردانیم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

30 آبان 1395 3382 0 4.17

این همه آیینگی از انعکاس آه کیست

این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
آسمان اندوه پوشِ ماتم جانکاه کیست؟

جاده های پیش پا افتاده بسیارند، لیک
ای دل راهی! حواست هست که این راه کیست؟

بندگی یعنی عطش، بی سر شدن، مضطر شدن
او که دل شد بنده اش، خود بندۀ درگاه کیست؟

 انتقامی سرخ بعد از انتظار سبز ماست
لاله لاله این چمن در حسرت خونخواه کیست؟

هر کران پژواکی از "هیهات من الذله" است
این که آتش زد به عالم جملۀ کوتاه کیست؟
***
آی زهد خشک! باید اربعینی طی کنی
تا بفهمی مستی ما از شراب آه کیست

 

رضا یزدانی

دوره دوم آفتابگردانها

ما همه آفتابگردانیم

 


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

29 آبان 1395 2713 0 5

در رود اربعین تو من سنگ خاره ام


در رود اربعین تو من سنگ خاره ام
جا مانده ام ز قافله و نیست چاره ام


قسمت نشد بیایم و این غصه را فقط
از تنگنای تلویزیون در نظاره ام


وقتی فقط نگاهم و وقتی فقط نگاه
یعنی که در حماسه ی تو هیچکاره ام


باید که قسمتم نشود کربلای تو
در بند بچه و زن و کار و اداره ام


-نه؛ سال بعد میروم و..- خسته شد دلم
از ادعای بی ثمر و چندباره ام


احد ارسالی

دوره چهارم آفتابگردان ها

ما همه آفتابگردانیم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

28 آبان 1395 2593 0 5

ای شوق پا برهنه که نامت مسافر است

ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است

این تاول است در کف پا، یا جواهر است؟

 

راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش

دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است

 

دل های شست‌وشو شده و پاک بی‌شمار

چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است

 

سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش

در این مسیر سفرۀ افطار حاضر است

 

وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود

پاگیر جاده می‌شود آن  دل که عابر است

 

با آب وتاب سینه‌زنان گرم قل‌قل است

کتری آب جوش که در اصل شاعر است

 

فنجان لب طلا پروخالی که می‌شود

هر بار گفته‌ام نکند چای آخر است

 

میثم داودی

دوره اول آفتابگردان ها

ما همه آفتابگردانیم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

27 آبان 1395 2781 0 4.57

جنگل پر از روایت افسانۀ تو بود

جنگل پر از روایت افسانه ی تو بود
دریا همیشه دختر دردانه ی تو بود

آن کلبه ی محقر چوبین دوردست   
در گوشه ای غریب، پریخانه ی تو بود

 هر وقت حرف تازه برای قلم نداشت
آنجا که سر گذاشت غزل، شانه ی تو بود

 سرمست، گرد شمع شب شعر گشت و گشت
آن بی قرار سوخته پروانه ی تو بود

بر کوه کند دخترکی نقش شعر نو
پر شد تمام شهر که دیوانه ی تو بود

میخواند بی تو داروگی سال های سال
"جنگل پر از حکایت "افسانه" تو بود"

مرجان بیگی فر

دوره سوم آفتابگردانها

ما همه آفتابگردانیم


دبیر آفتابگردان ها | دوره دوم آفتابگردان ها

26 آبان 1395 2285 0 4.75
صفحه 1 از 2ابتدا   [1]  2  انتها