راوی روایت کرد : ظهر ماجرا بود
آغاز رقص عشق در بزم بلا بود
جنگ است و یک دنیا جدائی...درد...اما
آغاز مرحم وصل ها در کربلا بود
در چشم هایت نور غرق تاب و تب ها
در پیش رو نبضی که در چشم خدا بود
خورشید می تابید از آن ماه چهره
در گرگ و میش نینوا قبله نما بود
گوئی حماسه با تمام زخم هایش
در مرثیه خوانی غزلخوان شما بود
راوی روایت کرد : پرواز بلندت
تنها به چشم آسمان نام آشنا بود
مبهوت مانده از وصالی آنچنان سرخ
آن مرگ بوده یا حیات مردها بود؟!
بتول محمدی | دوره هفتم آفتابگردان ها
21 شهریور 1397
1003
0
3.33